وضعیت ما وخیم گزارش شده
گریه از چشم ها بند نمی آید
شاعران شهر را
آب با خود برده است

۱۳ نظر موضوع: نظم و نثر

13 پاسخ به “اخبــار نیــمروزی”

  1. احسان ن گفت:

    هنوز گاهی, گاهگاهی ب چشم های من خیره می شوی در خواب معصومانه نگاه. اشک هات همه چیز را لو می دهد. همین

  2. نرگس گفت:

    ای داد و بیداد؛ فکر کنم کار از دست شده! ؛-)

  3. اینروزا گفت:

    ناله ی من از سر دیوار گذشت….!!!

  4. آقای استاندار به دیار شگفتی ها خوش آمدید
    http://www.hormozgani-salam.blogsky.com
    /۱۳۹۰/۰۷/۱۱/post-26/

  5. بنيامين گفت:

    از وخامت گذشته ايم
    شايد هم درگذشته ايم
    يكي براي ما فاتحه معي صلوات…

  6. اینروزا گفت:

    آرزوها به دلم بودو به جایی نرسید فرصت از دست شدو کار من از کار گذشت …. ای که از کوچه ی تنهایی ما میگذری گوش کن ناله ی من از سر دیوار گذشت نمیدونم منظورتون همین بود یا نه؟!

  7. اینروزا گفت:

    ببخشید بد نوشتم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.