فیلم من دنیل بلیک همانطور که از یک فیلم اروپایی انتظار می رود، یک ریتم یکنواخت و غالبا کند را دنبال می‌کند. اما نه ریتم کند آزار دهنده‌ای که مخاطب را پس بزند. آنقدر شخصیت پردازی دنیل و کتی خوب در طول فیلم شکل می‌گیرد و مخاطب احساس همذات‌پندازی می‌کند که توجه به جزئیات زندگی بلیک و پیچ و خم‌های روند اداری برای گرفتن حقوق بیمه از کارافتادگی و رفاهی خسته‌کننده به نظر نمی‌آید. کن لوچ همچون خیلی از کارگردان‌های اروپایی از نشان دادن صحنه‌های خشونت‌آمیز و دردناک امتناع می‌ورزد. همانطور که برادران داردن، برسون، زگنیتسف و …
ما با وجهه‌ی غالبا مثبت رفتاری شخصیت‌ها روبرو هستیم. نه آن وجهه منفی، حتی اگر شخصیت دست به جنایت بزند. بلیک با آنکه در ابتدا کتی را نمی‌شناسد اما سعی در نجات او از بحران زندگی‌اش دارد. کتی می‌خواهد تن‌فروشی کند اما جزئيات پذیرفتن این شغل را ما نمی‌بینیم. از فروشگاه دزدی ‌می‌کند اما به وضوح دیده نمی‌شود. حتی حمله به قوتی کنسرو لوبیا را در در زاویه و اندازه نمایی می‌بینیم که آنچنان درشت و برجسته دیده نشود. و حتی اتفاقی که در نهایت برای بلیک رخ می‌دهد. به هر حال «من، دنیل بلیک» اگر چه نقد به نظام بروکراسی بریتانیا و علی‌الخصوص پرداخت کمک‌هزینه ازکارافتادگی و رفاهی دارد اما در پس زمینه چیزی جز رفتارهای انسانی شخصیت‌ها به خصوص بلیک که تلاش می‌کند اوضاع خود و پیرامونش را سامان دهد نمی‌بینیم. او از نسل ابزاهای اولیه دست ساخت بشر است. او زبان چوب و طبیعت را می‌داند و هیچ قرابتی با عصر دیجیتال و پیچیدگی‌های بروکراسی و اداری ندارد. حتی در زمانه‌ی دیجیتالی شدن همه چیز، نوارهای قدیمی ضبط شده برای همسرش را هنوز نگه داشته و گاهی به آنها گوش می‌دهد. این فیلم ساخته کارگردان سرشناس بریتانیایی، کن لوچ است که جایزه نخل طلای ۲۰۱۶ را برای او به ارمغان آورده است.

بدون نظر موضوع: هنر و ادب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.