خانم زهرا نپی پور را از فضای مجازی میشناسم. مستندساز و پژوهشگری که پیشتر در مورد مستند «توپ مروارید»ش متن کوتاهی در اینجا نوشته بودم. اخیرا ایشان زحمت یادداشتی پیرامون مستند «تعبیر شده به خوابهای معمار» ساخته اینجانب را کشیده که در ادامه میخوانید.
به وقت رویاهای تعبیر نشده
نقدی بر فیلم مستند «تعبیرشده به خوابهای معمار»
ساختهی شهاب آبروشن؛ فیلمساز و مدرس سینما
———————————————
چه زمانی است آن، که یک رویابین، میباید تعبیر رویاهای خود را به نظاره بنشیند؟
در فیلم مستند «تعبیرشده به خوابهای معمار»، فیلمساز به سراغ یک رویابین رفته است (که شغلش معماری است)، در زمانی که وی هنوز تعبیر رویاهای شیرین خود را انتظار میکشد. اما در پایان و پس از تماشای این فیلم، درمییابیم که عنوان هوشمندانهی فیلم، این انتظار را معنا کرده است.
در طول فیلم و در پی همراهی با معمار، میفهمیم که در زمانی هستیم که متعلق به زمان بیتعبیری رویاهای اوست (خیلی وقت است که از زمان تعبیر رویایش گذشته) و یا تعبیری اتفاق افتاده که وی هیچگاه انتظارش را نداشته؛ از این رو آن را درک نکرده و همچنان منتظر است! کت و شلوار خوشبختی معمار، که بر اساس رویاهایش دوخته شده، سالهاست که در چمدانی گوشهی اتاقش، مدفون است و دیگر کدام زمان است تا آن خواب شیرین خوشبختی، تعبیر شود؟ او بیش از ۴۰ سال است که در این گوشهی فراموش شده، عمر میگذراند.
معمار از گذشتهاش می گوید، از اینکه اهل کجاست (مشهد) و چطور به بندرعباس آمده، شغلش چیست، ماجرای این لوح قهرمانی و آن تقدیرنامه و فعالیتهای ورزشی و عکسهای هنرپیشههای هندی و کتابهایی که در گذر روزها و ماهها و سالها به زردی گراییده چیست! البته همه در قالب پرسشهای سادهی فیلمساز از وی که جابه جا به شکل کپشن بر روی تصاویر فیلم، درج شده، بیان می شود. سئوالات اما در حد سئوالات مصاحبههای مطبوعاتی، باقی میماند و ما را به قصهی شخصیت نمیرساند که اساساً این قبیل سئوالات؛ سئوالات پراکندهی فیلمساز، از آنچه که در مورد معمار مشاهده میکنیم، راهی به قصه ی شخصیت ندارد، که قصه، در ابتدا و در ظاهر، پنهان است؛ نقاب بر چهره دارد و کنار زدن این نقاب، ترفندهایی میخواهد که از مسیر مضامین درنظر گرفته شده از جانب فیلمساز می گذرد.
بنابراین این پرسشها نمایان میشود که مضامین اصلی و فرعی این فیلم چه می تواند باشد؟
فیلم با بیان این موضوع از سوی معمار آغاز می شود که «تو این سال ها، خواب هایی دیدم که منو به زندگی امیدوار کرده! حالا که می بینید راحت نشستم، لبخند می زنم و هیچی ندارم، امیدوارم که خوابم تعبیر بشه … (خوابهام) در اوج نا امیدی می گه صاحب خونه می شی، ازدواج می کنی، حتی مغازه می خری و دیگه بنایی نمی کنی ؛ نمی دونم چه سری تو کار خداونده ! »
به خود وعده میدهم که قرار است قصهی یک رویابین را نظاره کنم ،پرسشهایی در ذهنم شکل می گیرد از اینکه در گذشته، چه رویاهای داشته که به حقیقت پیوسته و اساساً چند رویای به حقیقت پیوسته دارد که او را چنین مشتاق و منتظر تعبیر رویای شیرین خوشبختی نگاه داشته است؟ آن قصهای که نقاب بر چهره دارد، قصهی مرد رویابین است و من منتظرم تا فیلمساز، نقاب را کنار بزند و قصه عیان شود؛ انتظاری که البته راه به جای نمیبرد!
معمار در ادامه از تعبیر درست رویاهای دیگران میگوید؛ که آنها را با شگفتی مواجه کرده است. فیلمساز اما سراغ چنین افرادی هم نمی رود! حتی زمانی که دوست معمار به دیدار وی می آید، چیزی از رویابینی و تعبیر رویا نمیشنویم؛ از این روست که ایدهی مرکزی و پایه برای ساخت این فیلم، پرداخت صحیحی پیدا نمیکند و قصهی مرد رویابی ، مرد منتظر، مرد امیدوار، (با تمامی ظرفیت هایی که این لغات برای پرداخت دارند) الکنَ مانده و ما تنها یک آشنایی ساده را تجربه میکنیم با مردی که در یکی از کوچکترین اتاق های بندر، زندگی میکند، معاشری ندارد و گاهگاه خوابهایی میبیند و تعبیر درست هم میکند! دستمان کوتاه میماند و از خرمایی که در ابتدای فیلم، وعده داده شده، نصیبمان هیچ است!
البته در این فیلم با یک فیلمساز باسلیقه مواجه هستیم؛ او توانسته به سادگی به معمار نزدیک شود، مخاطب را پیرامون او و اتاقش، نگه دارد و خط روایی (بیوگرافی معمار) در یک راستا باقی بماند. فیلمساز به چپ و راست نمی زند؛ به دل بندر و دریا، حتی برای ایجاد تنوع و افزایش حظ بصری فیلم. ترفندهایی که از جانب فیلمسازان مقلّد، به کرّات به کار گرفته میشود. فیلمساز از هر دری سخنی نمیگوید اما در نهایت او را به در مخفی هم راهی نیست! پاسخ فیلمساز به انتظار مخاطب برای این پرسش که: چه شد که به سراغ معمار رفتی؟ هیچ است و آنچه که از پرداخت موضوع در این فیلم مشاهده میکنیم را میتوان با جذابیت بیشتری در روزنامهها و مجلات هم ارائه داد!
به واقع عنصر غایب و البته مورد لزوم فیلم، قصهی مرد رویابین است؛ قصهای که از دل جهان او میگذرد؛ بیان احساسات و آمال و آرزوهایش در ارتباط با رویاهایی که دیری است تعبیر آنها را به انتظار نشسته است (در مخفی)! درواقع، پژوهش حول محور شخصیت و زندگی وی برای این منظور، از ملزومات اساسی تولید این فیلم بوده و فقدان آن، موجب تنزل این فیلم در حد یک بیوگرافی تصویری شده است. اگر این امر (پژوهش عمیق حول قصهی شخصیت به منظور لمس جهانی که به آن متعلق است و ارتباطی تنگاتنگ با رویابینی او دارد) اتفاق میافتاد، کت و شلوار دامادی و عکس های زنان زیبای بالیوودی در اتاق، چمدان کهنهی انباشته از اشیاء فراموش شده و کتابهای پریده رنگ هم جایگاه درست خود را در این قصه پیدا می کردند (هماهنگی محتوا و فرم) ؛ اما اکنون ، در حد شاتهایی بسته که جابه جا، ارائه شدهاند ، باقی میمانند و معمار هم به ارائه ی توضیحات کوتاهی در خصوص آنها بسنده میکند؛ هرچند که در پایان، فیلمساز، مخاطب را به وقت رویاهای تعبیرنشده، متوجه کند!
بیگمان، تنها قصهی مرد رویابین بود که میتوانست این فیلم را از در افتادن به چاه فراموشی، نجات دهد؛ قصهای که برای ساخت این فیلم، نیاز به بینش و پژوهشی دیگرگونه داشت.
زهرا نبیپور؛ پژوهشگر و مستندنگار