علاقمندان به سینمای برادران داردن اگر دو فیلم «قول» و «بچه» را دیده باشند متوجه خواهند شد که چه مسیری برای تبدیل شدن ایگور نوجوان فیلم «قول» تا برونوی فیلم «بچه» طی شده است. نوجوانی که گاه به دله دزدی رو میآورد و همراه پدرش در سازماندهی پناهجوهای غیرقانونی (در بلژیک) کمک میکند، مسیرش را از پدرش جدا کرده و به زن آفریقایی که برای دیدن شوهرش به بلژیک آمده کمک میکند. او در پایان تصمیم میگیرد راهش را از پدرش جدا کرده و زندگی دیگری برای خودش برگزیند. فیلم «بچه» با داستان جوانی شروع میشود که پس از وضع حمل زن غیرقانونیاش او را رها کرده و به کار سابقش یعنی دله دزدی و کیف قاپی بازگشته. او دزدیهایش را با نوجوانی همسن ایگور جلو میبرد. پس از گذشت چند سال انتخاب بازیگر نقش ایگور برای بازی نفس برونو شاید به آن دلیل باشد که داستان نوجوانی که آن طور در فیلم «قول» رها شد اینجا به سرانجام برسد. برادران داردن در نمایش خاکستری آدمها به خوبی توانسته اند شخصیتپردازی کاراکترها را سازماندهی کنند. ایگور دله دزدی میکند. در اتفاق هولناکی که برای پدرش بوجود آمده همدستی میکند اما قولش که همان کمک به زن پناهجو هست را فراموش نمیکند و برای او هر کاری که از دستش بربیاید انجام میدهد. برونو (که میتوان او را ایگور بزرگ شده دانست) با اینکه در حق زنش رفتار خوبی ندارد و حتی دست به فروش فرزندش میزند اما تلاش میکند که گذشته سیاهش را به نوعی جبران کند. دوست نوجوانش را نمیفروشد و برای برگشت به زندگیاش خودش را به پلیس معرفی میکند. برای بینندگانی که گذشته برونو در فیلم «بچه» مبهم است دیدن فیلم «قول» از همین کارگردانها توصیه میشود.
نزدیکی انسانها به هم، تاکید بر رفتارهای اخلاقی از نشانههای آثار برادران داردن است. این تلاش برای نزدیکی در به آغوش کشیدن همدیگر در اکثر آثار برادران داردن قابل مشاهده است. شاید آخرین راه پذیرفتن و نزدیک شدن به هم، همین به آغوش کشیدن است.