دهمین جشنواره فیلم اردیبهشت در بهار سال ۱۴۰۰ که با وقفه‌ای هفت ساله به صورت آنلاین برگزار شد، این حسن را داشت که بتوان همه فیلم ها را در یک فرصت مناسب چند باره دید. از بین آثاری که به صورت آنلاین اکران شدند تمامی آثار داستانی را دیدم. آثاری که در صورت تداوم می توان به بالندگی سینمای استان در زمینه تولید آثار داستانی در سالهای آینده امیدوار بود.
از بیست‌وهشت اثر داستانی راه یافته به دهمین جشنواره فیلم اردی‌بهشت بیست‌وشش اثر در اکران آنلاین این رویداد حضور داشتند که پیرامون هر کدام یادداشت کوتاهی نوشته‌ام. یادداشتی که بیشتر فیلمنامه این آثار را مورد توجه قرار می‌دهد.

***

  • یخ‌ها به اتفاق فروش رفت / جواد انصاری

جواد انصاری را به عنوان نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر می‌شناسیم. هنرمندی که توانمندی‌اش در حوزه تئاتر بر کسی پوشیده نیست. او این‌بار خودش را با ساخت فیلمی کوتاه محک زده، فیلمی خوش‌ساخت و با کیفیت فنی استاندارد. مساله‌ام با فیلمنامه در تعدد شخصیت‌هاست. تعدد شخصیت‌ها اجازه پرداخت کافی به آن‌ها در این زمان محدود را نمی‌دهد. برخی شخصیت‌ها در سطح باقی می‌مانند. فیلمی با این تعداد کاراکتر امکان بیشتر بودن زمان را می‌طلبید.

  • هیچ چیز مهم نیست / شقایق جهانداری

اولین فیلمی که قبلا از خانم جهانداری دیدم همین فیلم بود، فیلم از لحاظ کارگردانی سروشکل دارد. مشخصا دکوپاژ حساب شده‌ای را می‌توان برای آن متصور شد. جهانداری در خلق لحظات تنهایی شخصیت اصلی‌اش موفق است اما باز فیلمنامه چراهای بزرگی را در مقابل مخاطب قرار می‌دهد. چگونه با یک بار در دریا رفتن یک بچه سقط می‌شود؟ چرا شخصیت، تصمیمی که گرفته و روند جدا شدن جنین از او در ذهنمان عین یک قلاب گیر نمی‌کند؟ شاید دیدن برخی فلاش‌بک‌ها از شخصیت می‌توانست روند تصمیمات و اتفاقات خلق شده برای او را ملموس‌تر کند.

  • وقت بازی / عبدالله رشیدی

تا به حال اثری از جناب رشیدی ندیده بودم، فیلم وقت بازی از لحاظ فنی فیلم مهمی به حساب می‌آید. نورپردازی و فیلمبرداری آن از نقاط قوتش محسوب می‌شود و داوود اسلامی بازیگر نقش مرگ حضور درخشانی در این فیلم دارد.
بعد از فیلم مهر هفتم برگمان و خلق لحظاتی که مرگ با شخصیت اصلی شطرنج بازی می‌کند، وودی آلن با نگارش نمایشنامه‌ی «مرگ در می‌زند» آن را به شوخی گرفت. اگر چه این شوخی هم بیشتر در ستایش آن اثر ماندگار بود. با همین حالا ایده اصلی فیلمِ وقت بازی هم بر پایه بازی کردن فرشته مرگ با چند شخصیت مختلف شکل می‌گیرد. امسال در یازدهمین جوایز آکادمی ایسفا فیلمی با عنوان «به وقت جدید یا قدیم» که الگو گرفته شده از نمایشنامه مرگ در می زند وودی آلن بود حضور داشت. اما کارگردان ایده را با شرایط زیست در ایران تطبیق داده بود.
برداشت‌های متعدد از ایده‌های مشابه شاید احتیاج به کمی خلاقیت در بست و گسترش آن دارد. چیزی که وقت بازی کمتر به آن توجه کرده. یا سوالاتی که بی‌جواب می‌ماند. دختر شخصیت اصلی کلید را از پدرش می‌گیرد که ماشین را جابه‌جا کند، کمی بعد مرد از اتاق خارج می‌شود، دخترش خودش را دار زده. چرا؟ شطرنج‌بازها به دلایل قابل مشاهده‌ای می‌میرند اما چه پس زمینه‌ای از دختر داریم که حالا باید با جسم بی‌جانش روبرو شویم؟ برخی رفتارها در بستر داستان توجیه نمی‌شوند.

  • مم دلا/ اصغر بشارتی

علاقه به تصاویر زیر آب همواره در آثار اصغر بشارتی نمایان است. فیلم مم‌دلا هم مستثنا نیست. اگر چه این فیلم در دسته فیلم‌های داستانی قرار گرفته اما نیمی از فیلم روایتی کاملا مستند دارد. حتی از جمله ابتدایی آن هم مشخص است که این فیلم برای زنان و مردان ماهیگیری که نادیده گرفته شده‌اند ساخته شده است. توقع می‌رود ما به طور مستند با سختی‌های کار آنها آشنا شویم. زن به دریا می‌رود و مشغول ماهیگیری می‌شود. انگار طوفانی شکل می‌گیرد یا شاید هم دست بر قضا مادر و فرزند در دو نقطه مختلف ناگهان با هم غرق می‌شوند. حالا در جایی که داستان تازه در حال شکل گرفتن است فیلم تمام می‌شود. پیرنگ در این فیلم تنها چیزی‌ست که نادیده گرفته شده است. زن و فرزندش چرا غرق شدند؟ حالا که غرق شده‌اند قرار است مخاطب غیر از یک تیتر خبر روزنامه‌ای «مادر و فرزندی در دریا غرق شدند» چه چیز دیگری برداشت کند؟ کارگردان چه ایده‌ای دارد؟ سینما قرار است در این تیتر خبری چه نقش ویژه‌ای ایفا کند؟ آیا برای یک فیلم کوتاه داستانی، داشتن یک داستان قرص‌و‌محکم مهم است یا صرفا دیدن برقع‌ای معلق زیر آب؟

  • مروارید / نیما تزمان

تزمان را از دوره‌های سینمای جوان می‌شناسم. گروه‌شان از بچه‌های فعال سینمای جوان هستند. تک‌تک اسامی در تیتراژ می‌توانند از امیدهای آینده سینمای کوتاه استان باشند. فیلم اگر چه از لحاظ تصویری و دکوپاژ تلاش‌های موفقی دارد، اما بی‌دقتی در صداگذاری یا نگاه کاریکاتوری به بازی بازیگر (جایی که گاز گرفتن دست شخصیت توسط خرچنگ ما را یاد تام‌وجری می‌اندازد) کمی مخاطب را از همراهی دلسرد می‌کند. پایان فیلم به اندازه کافی کوبنده هست. جدیّت در رفتارهای بازیگر و دقت در صداگذاری، می‌توانست فیلم را به جایگاه بالاتری برساند.

  • ماه عسل / مسعود میرزایی

مسعود میرزایی که بیشتر او را به عنوان یک تصویربردار درجه یک و مستندساز با سابقه می‌شناسیم، فیلم داستانی ماه عسل را در جشنواره دهم اردی‌بهشت ارائه داده است. فیلمی که انگار بخش‌هایی از آن پس از مدتی به آن اضافه شده است. اگر در ورژن اولیه فیلم (که تنها صحنه‌های مربوط به هتل را شامل می‌شد) یک سری سوال در ذهنمان شکل می‌گرفت، با اضافه شدن صحنه‌های دستشویی (پلان‌های سیاه‌و‌سفید) این سوالات دو چندان می‌شوند. جوانی همراه همسرش که انگار بیمار است به هتلی می‌روند. مدتی بعد جوان خاطرات ورودخودش و همسرش به هتل را در همان اتاق مرور می‌کند. حالا که زنش نیست (که احتمالا از بیماری فوت شده) تصمیم می‌گیرد از بالکن همان اتاق خودش را به پایین پرتاب کند. چیزی که من متوجه شدم این است. اما صحنه‌های دستشویی چه ارتباطی با صحنه هتل دارند؟ اصلا داستان آن صحنه‌ها چیست؟ زن توی آینه چه ارتباطی به مرد دارد؟ آن شخصیت‌ها چرا هیچ‌طوره تعریف نمی‌شوند؟ حذفشان چه ضربه‌ای به فیلم می‌زند؟ چرا اینقدر جنس تصاویر این سکانس با تصاویر توی هتل ناهمگون است و بیرون می‌زند؟ به نظر می‌رسد ادیت دوباره ورژن قبلی فیلم و اضافه کردن پلان‌های دستشویی نه تنها به روایت قبل کمک نکرده بلکه آن را از پیش برای مخاطب گنگ‌تر و نامفهوم‌تر کرده است.

  • گورکن / علی مهرعلیزاده

گورکن از آقای علی مهرعلیزاده، تمام ویژگی‌های ساختاری یک فیلم کوتاه جمع‌وجور داستانی را دارد. شخصیت‌ها محدوداند، داستان در یک موقعیت شکل می‌گیرد و روایت می‌شود و درنهایت قرار است با یک شُک تمام شود. از طرفی فیلم از لحاظ فنی خوش‌ساخت و استاندار ا‌ست. جوانی در گورهای باستانی منطقه‌ای که زندگی می‌کند به دنبال یک شمشیر عتیقه است. او دست از تلاش برنمی‌دارد تا زمانی که یک روح از دل قبری سربر می‌آورد و به او مسیری را نشان می‌دهد تا به خواسته‌اش برسد. آنها سر از یک غار درمی‌آورندکه انگار خلاصه‌ای از جهان هستی‌ست. جهانی که زمین به چند پاره تقسیم شده و در هر کدام جنگ و بدبختی و خونریزی‌ست. جوان با مشاهده این وضعیت از غار خارج می‌شود. خارج شدن همان و برش به جسم بی‌جان و سر خون‌آلود پسر که به تخته سنگی خورده همان. اینجا نقطه‌ایست که سوالات بیننده شروع می‌شود. اما متاسفانه فیلم تمام شده است. فیلمنامه در بست دادن سوالات ذهن بیننده الکن است. مگر تفسیرها و تعبیرهای شخصی مخاطب به داد فیلم برسد.

  • گالد / نسترن محسنی

گالد اولین فیلم نسترن محسنی‌ست. فیلم اگر چه به ایده کمترپرداخت‌‌شده‌ای چون تلاش یک زن برای تغییر جنسیت می‌پردازد اما فیلمنامه برای بست بیشتر این ایده و رابطه این زن با معشوقه‌اش که تنها در حد یک پیام کوتاه شکل می‌گیرد خوب عمل نمی‌کند. بازی‌ها احتیاج به تمرین بیشتری داشتند و از طرفی هر نقدی به تصویر و نور این اثر به خاطر کم‌تجربگی تصویربردار آن وارد است.

  • کیک شکلاتی / ام‌البنین جای‌باش

کیک شکلاتی اولین فیلم‌ست که از ام‌البنین جای‌باش می‌بینم. داستان زن و مردی که فردای یک مهمانی بر سر نبود یک کیک شکلاتی بحث می‌کنند. بحث‌شان ابعاد مختلفی از روابط و مشکلات قدیمی‌شان را پیش می‌کشد. اما چیزی که عجیب به نظر می‌رسد این است که زن برای یافتن کیک به جای گشتن کامل یخچال درهای کابینت را باز می‌کند.  نقطه مهم داستان پاشنه آشیل آن شده و عدم باورپذیری برخی رفتارها به اصل داستان ضربه می‌زند، اگر چه مساله ارتباط زن با کاوه می‌توانست با پرداخت بهتر از نقاط عطف فیلمنامه باشد که متاسفانه در حاشیه دعوای زن و مرد گم می‌شود.

  • عروس دریا / رضا محبی

عروس دریا اولین فیلم رضا محبی از هنرجویان سینمای جوان است. محبی غالبا ایده‌ها و پلات‌های جذابی را پیشنهاد می‌دهد، فیلمنامه این فیلم  هم یکی از آن‌ها بود که به عنوان کار پایان‌دوره فیلمسازی‌اش ساخته. فیلم فارغ از نقاط ضعف در صدا و تصویر و بازی‌ها، به ایده کمتر پرداخت‌شده‌ای چون کودک‌همسری می‌پردازد. اگر چه تنها داشتن ایده بدیع کافی نیست، و فیلمنامه در به تنگا بردن شخصیت یدو در روستا و مواجهه او با شرایط سختی که جهان برایش پیش می‌کشد کافی عمل نمی‌کند. حتی شخصیت یدو می‌توانست پرداخت بیشتری داشته باشد.

  • طبل توخالی/ محمود جلالی

طبل توخالی داستان جذابی برای شروع دارد، دو بچه تعدادی ماهی را برای فروختن از مرد موتورسواری می‌دزدند. در دل ماهی‌ها مواد مخدر جاساز شده است. یکی از بچه‌ها از وجود مواد آگاه می‌شود و آنها را در جیبش می‌گذارد. این مقدمه می‌تواند حتی برای یک فیلمنامه بلند هم مناسب باشد اما نه تنها در ادامه مخاطب را ناامید می‌کند بلکه فیلم به شدت شعاری می‌شود. سروکله‌ی مردی پیدا می‌شود که نمی‌دانیم ارتباطش با یکی از بچه‌ها چیست. در چشم بهم زدنی پسر دوم با ماهی‌ها و باقی مواد ناپدید می‌شود. پلان بعد او را می‌بینیم با یک مونولوگ طولانی که حال‌وهوای کار را به شدت شعاری کرده به سمت دریا می‌رود. شاید همان صحنه پایانی بدون هیچ گفتاری‌می‌توانست پایان بهتری برای فیلم باشد.

  • زنگ تفریح / حدیث دبیده

از خانم دبیده چند فیلم کلاسی دیده بودم. این فیلم اولین اثر جدی ایشان بود که خارج از فضای کلاس می‌دیدم. ایده مهم دیگری که به مساله کودک همسری می‌پردازد. فیلم از لحاظ فنی خوش‌ساخت از آب درآمده و بازی‌ها و دکوپاژ قابل قبول است اما مساله مهمی که کمی ما را از واقعیت کودک همسری در این فیلم دور می‌کند بستری‌ست که داستان در آن روایت می‌شود. با آمار بالای ازدواج کودکان در سنین کم هر چه از زندگی شهری به زندگی روستایی و کم امکانات (که غالبا از لحاظ آموزشی در سطح پائین‌تری قرار می‌گیرند) نزدیک می‌شویم بیشتر شاهد این نوع وصلت‌ها هستیم، اما انتخاب‌ها در این فیلم مثل نوع مدرسه، یا سطح زندگی دختربچه می‌توانست سنجیده‌تر باشد. شاید نزدیک شدن به شخصیت دختر بچه در لحظات تنهایی‌اش (فارغ از انجام ربات‌وار کارهای خانه) می‌توانست کمک بیشتری به فیلم و باورپذیری آن بکند.

  • دیاپازون / عیسی صادقی

عیسی (ایسا) صادقی را با آثار تئاتری او می‌شناسم. (ورود هنرمندان عرصه تئاتر به تولید فیلم را باید به فال نیک گرفت، از جمله جواد انصاری، بهروز عباسی، ام‌البنین جای‌باش و عیسی صادقی که در جشنواره امسال فیلم داشتند). دیاپازون را شاید بیشتر بتوان یک کار کلاسی موفق دانست. ایده‌ای که البته هر سال در جشنواره‌های داخلی به طرق مختلف شاهدش هستیم. یک روند دایره‌وار که کاراکترها در یک دور باطل با موقعیت قبلی خودشان یا در حالتی دیگر با روی دیگر خودشان مواجه می‌شوند. فیلم اتاق هشت نمونه موفق این نوع ایده‌هاست (که امسال فیلم انبساط ابدی در بخش خلیج فارس هم به بست همین ایده می‌پرداخت). البته شاید نور و کیفیت خروجی که به جشنواره تحویل داده شده می‌توانست در حس‌وحال کلی فیلم تاثیر بهتری بگذارد. برخی نشانه‌ها از جمله تبدیل شدن گالری گرمساری به سالن امتحان برای مخاطب بندرعباسی که از وضعیت ادغام دانشگاه و فرهنگسرا آگاهی دارد قابل درک است، اما از طرفی چقدر جهان مالیخولیایی که این فرد بعد از کشیدن سیگار واردش می‌شود برای دیگر مخاطبان هم قابل همراهی کردن است؟ سوالی که بعد از تمام شدن فیلم باز جوابی برایش پیدا نمی‌شود.

  • دوران / حدیث پورفیض
  • خط زرد / حمیدرضا عالی‌زاده
  • خانه / فروغ پورفردی

این سه فیلم را بیشتر به عنوان کارهای اول دوره فیلمسازی می‌توان در نظر گرفت. برشی از زندگی که توسط عکس‌ها و علائم یا اشیایی که افراد استفاده می‌کنند روایت می‌شود. تجربیاتی از این دست بارها در جشنواره‌های مختلف حضور داشته‌اند. شاید بتوان به عنوان تمرین خوبی برای فیلمسازی در نظرشان گرفت اما دست گذاشتن بر این ایده‌ها بر لبه‌ی تیغ راه رفتن است. اگر فیلمساز بتواند با خلاقیت ایده‌ی بدیعی به این وضعیت اضافه کند می‌تواند از دام تکرار دایره‌وار روند زندگی که به تصویر می‌کشند رها شوند. وگرنه تا کی نمایش چرخه ابدی زندگی و مرگ؟

  • دلخوشی باطل / مبین قاسمی

فیلمساز در اولین تجربیات حرفه‌ای فیلمسازی‌اش از لحاظ فنی قابل قبول ظاهر شده است. همین‌طور از طرفی خواسته یا ناخواسته با یک رویکرد مستندوار توانسته تنهایی زن را به خوبی به تصویر بکشد اما چیزی که در نهایت به عنوان ضربه به مخاطب زده می‌شود، آنچان ضربه کاری نیست. بارها مخاطب در ناآگاهی و یا اوج تنهایی شخصیت‌ها در فیلم‌های دیگر سورپرایز شده‌ است. اما یک سیم به پریز زده نشده‌ای که قرار است قصه در آن نقطه به اوج برسد آنچنان تاثیرگذار از آب در نیامده. شاید می‌توانست با پایان دیگری مخاطب درک عمیق‌تری از تنهایی شخصیت بدست آورد. به نوعی تلاش فیلمساز برای به تصویر کشیدن تنهایی زن با پلان پایانی حیف می‌شود.

  • دست‌خط / محمودشاکری

پیش از این فیلم دو فیلم داستانی دیگر از شاکری دیده بودم. دست‌خط شاید قدیمی‌تر از جفت‌شان باشد اما دو کار جدیدتر را بیشتر دوست دارم. دست‌خط در کنار تصاویر و دکوپاژ خوبش (و البته باقی نکات فنی که خوب از آب در آمده) فیلمنامه‌ی جذابی ندارد. هم می‌خواهد به فرهنگ و آداب مردم هرمزگان مخصوصا بندرکنگ نگاهی کند و هم می‌خواهد روایتگر داستان همیشگی رفتن و برنگشتن از جنگ (این‌بار مدافع حرم) باشد.
شخصیت بی‌بی با روح (یا یاد و خاطره) همسرش که نقش او را علیرضا زارعی بازی می‌کند چند کلامی حرف می‌زند، شخصیتی که چند صحنه قبل او را در میان نوازندگان سنتی توی کوچه دیده بودیم. اگر پسر به جنگ رفته قطعا بعد از پدر رفته چون حالا روح پدر آمده که اجازه بدهد پسرش به جنگ برود، پس دیدن پدرش توی کوچه میان نوازنده‌ها داستانش چیست؟
انتخاب لباس چریک‌های کوبایی (یا شاید لباس نیروی انتظامی) به عنوان لباس رزم، انداختن گردنبند با عکس توی کاسه آب انتخاب‌های جالبی به نظر نمی‌رسند.
در کنار تمام این مسائل، روایت‌های مشابهی که تلویزیون هر ساله با تولید آثار دفاع مقدس (یا آثار مربوط به مدافعین حرم) روی آنتن می‌فرستد زیاد هست، این فیلم حداقل می‌توانست مسیر دیگری را طی کند. همین‌طور با تمامی پتانسیل‌های موجود در کنگ و توان و تخصص بالای تیم تولیدکننده، خروجی می‌شد اثر قابل توجه‌تری باشد.

  • حصیل زهرا / مهدی میرزایی

مهدی میرزایی با شناختی که از کپرنشینان سه استان هرمزگان، کرمان و سیستان و بلوچستان دارد، داستان‌ها و روایت‌های مستندش را از این مناطق انتخاب می‌کند. به نوعی مرز باریکی بین آثار داستانی با مستندش می‌توان کشید. سوژه حصیل زهرا به خودی خود تلخ و گزنده هست. در کنار استاندارهای بالای فنی، چیزی که فیلم از آن رنچ می‌برد نبود یک پیرنگ محکم داستانی‌ست. زهرا برای فروش حصیرهایی که می‌بافد با خریدار همیشگی (اکبر) به مشکل برمی‌خورد، پس تصمیم می‌گیرد خودش حصیر را به شهر برده و بفروشد، با پیدا شدن خریدار جدید متوجه می‌شود می‌تواند حصیرهایش را با قیمت مناسب‌تری بفروشد. او تعداد زیادی حصیر می‌بافد اما شب قبل از بردن حصیرهایش به شهر شخصی (که احتمال می‌رود اکبر باشد) حصیرهایش را آتش می‌زند. سوالی که مطرح می‌شود این است؛ زن که اتاقی برای خوابیدن دارد چرا حصیرها را در اتاقش انبار نمی‌کند؟ در پایان چه اتفاقی برای اکبر می‌افتد که دست از تعقیب او می‌کشد؟ حادثه‌ی پایانی که اکبر را از ادامه حرکت بازمی‌دارد (برخورد ماشینش با یک تپه شنی) آنقدر بازدارنده هست که بی‌خیال زهرا شود؟ این‌طور به نظر نمی‌رسد. فیلمساز آنچنان برای پایان‌بندی فیلمش همچون سایر بخش‌ها انرژی نگذاشته است.

  • تولد ممنوع / جواد انصاری

تولد ممنوع اولین فیلم جواد انصاری‌ست که در همین جشنواره فیلم «یخ‌ها به اتفاق فروش رفت» را هم در بخش داستانی داشت. فیلم روایت زن و مرد جوانی‌ست که پیش از ازدواج تصمیم می‌گیرند برای انجام مشاوره به مرکز تلاسمی بروند، آزمایش‌ها نشان داده که ممکن است فرزندی با مشکل تالاسمی به دنیا بیاورند. از طرفی با حضور آنها در مرکز تالاسمی با جوان‌هایی روبرو می‌شویم که در مورد مشکلاتشان در مرکز تالاسمی بحث می‌کنند. فیلم را اگر دوپاره داستانی و مستند در نظر بگیریم، در بخش داستانی آنچنان چیز دندان‌گیری وجود ندارد، زن و مرد بعد از ورود به مرکز تالاسمی و گپ زدن با مشاور، با هم در مورد آینده‌شان حرف می‌زنند. داستانی که با چالش بارداری زوج جوان شکل می‌گیرد همانجا تمام می‌شود. شاید پرداخت بیشتر و شروع داستان از نقطه‌ای که در فیلم تمام می‌شود می‌توانست نتیجه درخشان‌تری را به همراه داشته باشد.

  • پنج / محمدرضا نصرتی

پنج اولین فیلم حرفه‌ای محمدرضا نصرتی از هنرجویان آینده‌‌دار سینمای جوان ا‌ست. کاری که از لحاظ کارگردانی خوب از آب درآمده و تصاویر و نورهای قادری حس‌وحال متفاوتی را به فیلم داده. پنج همان راه‌رفتن بر لبه تیغی‌ست که پیش‌تر اشاره کردم فیلمساز نباید در دام تکرارش بیفتد. فیلم تلاشش را می‌کند که با خلاقیت از تکرار دایره‌وار یک زندگی و مرگ خودش را دور کند.
فیلمنامه شاید اگر بر روی پرداخت شخصیت اصلی تمرکز بیشتری می‌کرد تا آن را از خصایص تیپیکال یک انسان درونگرا (که عشقی از دوران کودکی‌اش دارد) دور کند در انتها کاراکتر ماندگارتری در ذهن مخاطب برجای می‌گذاشت.

  • بی‌صدا / محسن عباسی

محسن عباسی با گروهی که متشکل از هنرجویان سینمای جوان هستند، امسال چند اثر در جشنواره داشتند. بی‌صدا اگرچه فیلمی در مورد صداست اما صداگذاری ضعف‌هایی دارد. از طرفی تصاویر و اصلاح رنگ خوب از آب درآمده و کارگردانی تا حد قابل قبولی توانسته از پس فیلمنامه بر بیاید. مساله‌ی مهم این فیلم پایان آن است، جایی که قرار است بیننده با یک ضربه فیلم را تمام کند، متوجه می‌شود این پایان را بارها در فیلم‌های کوتاه دیده. پیرمردی که می‌خواهد از هیاهوی دنیای پیرامونش خودش را جدا کند سمعکش را روی گوشش نگذاشته. این پایان شاید تمرین خوبی برای فیلمسازی باشد اما پایان بدیعی برای خلق یک اثر ماندگار نیست.

  • بولی / آرسان صفا و علی قراگوزلو

صفا و قراگوزلو هم مثل هم‌دوره‌ای‌های سینمای جوان‌شان از امیدهای آینده سینمای داستانی استان هستند. بولی از فیلم‌های دغدغه‌مند این دوره است. کارگردان‌های جوان سعی کرده‌اند تا حد امکان از لحاظ دکوپاژ استاندارد عمل کنند. اما چیزی که به فیلم ضربه می‌زند انتخاب‌های آنهاست. انتخاب بازیگر نقش مادر با کل خانواده و سن‌وسال فرزندها همخوانی ندارد. لایف استایل خانواده در صحنه نهارخوردنشان با ابعاد شخصیتی که از پسر بزرگ خانواده نشان می‌دهد جور در نمی‌آید و آن را باورپذیر نمی‌کند. از طرفی این فیلم پانزده شخصیت اصلی و فرعی دارد. فیلم دوازده دقیقه‌ای با این تعداد بالای کاراکتر مجبور است به جای تلاش برای ورود به عمق شخصیت‌های اصلی تمام‌شان را در سطح نگه‌دارد. شاید حذف شخصیت‌های فرعی و به حاشیه بردن‌شان، تمرکز بر روی سه کاراکتر اصلی و تمرین بیشتر بازیگرها می‌توانست کمک بزرگ‌تری به فیلم کند.

  • آبنبات چوبی / اصغر گردابی

از اصغر گردابی فیلم دیگری ندیده بودم. اما نگاه شعاری به مقوله اعتیاد و نداشتن ایده جذاب برای فیلمنامه شاید بزرگترین ضربه‌ایست که فیلم خورده. شخصیتی که روزانه تعداد بالایی سیگار می‌کشد با دیدن چند آب‌نبات چوبی در پاکت سیگارش متحول می‌شود؟ شاید واقعا یک شخصیت متحول بشود اما این تحول احتیاج به پرداخت دارد که در این فیلم شاهدش نیستیم.

  • اپیدمی / نسترن محسنی

بعد از گالد اپیدمی دومین فیلم نسترن محسنی‌ست. داستان در مورد مادری‌ست که به فرزندش دروغ گفته. این دروغ مثل یک اپیدمی در حال گسترش و ایجاد دردسرهای جدی‌تری برای مادر است. اگر چه فیلم گره‌های باز نشده فیلمنامه گالد را ندارد، اما فیلمنامه با دو مساله مهم روبروست که کمی به کلیت فیلم ضربه زده. در ابتدا حجم بالای دیالوگ‌ها، که شاید می‌شد با کم کردن دیالوگ درصد خطای بازیگران را در برخی لحظات حساس کم کرد و دوم فاصله داشتن از مادر به عنوان شخصیت اصلی که می‌شد با نزدیک شدن به او مخاطب تصمیمش برای بیان این دروغ را بیشتر درک کند.

  • انعکاس / شقایق جهانداری

دومین فیلمی که از خانم جهانداری دیدم همین فیلم است. در کنار فضاسازی خوب متاسفانه ایده در بهترین نقطه هدر می‌رود. دختر جوانی همراه سگش به ساحل رفته، بعد از کمی بازی او سگش را به داخل ماشین می‌برد اما وقتی که می‌خواهد خودش سوار ماشین شود روی زمین می‌افتد. کمی بعد سگ خاطرات خودش و بازی با دختر را در ذهنش مرور می‌کند.
ما نمی‌دانیم این روی زمین افتادن و مشکل دختر موقتی‌ست یا همیشگی. چالش فیلم تازه شروع شده. سگ در ماشین گیر افتاده و وقت کمک به صاحبش نمی‌تواند کاری کند. در همین نقطه فیلم تمام می‌شود. شاید همین پیرنگ با پرداخت بیشتر سیال ذهن در ادبیات داستانی اثر درخشان‌تری از آب در می‌آمد اما فیلم در مهمترین نقطه تمام می‌شود. برخی محدودیت‌های سینما اینجا به فیلم ضربه می‌زند. فیلمساز از بیان حس و حال واقعی سگ (کاراکتری که چند بار نمای نقطه نظر هم از او می‎بینیم) در آن لحظات دور می‌ماند.

***

پ.ن: نوشتن این یادداشت‌ها برای فیلم‌های داستانی جشنواره تنها فتح بابی بود برای تمرین نوشتن پیرامون آثاری که می‌بینیم. تک تک آثاری که در این جشنواره به نمایش درآمد آثار ارزشمندی هستند که نوید سینمای پویایی را در آینده می‌دهد. برخی لحظات در برخی فیلم‌ها را چند بار دیدم. تلاش‌ها واقعا ستودنی‌ست. امیدوارم در آینده‌ای نه چندان دور شاهد یادداشت سایر فیلمسازان و علاقمندان به سینمای کوتاه برای فیلم‌هایی که ساخته‌ام باشم. دیدن، خواندن و نوشتن شاید تنها راه مطمئن برای رسیدن به هدفمان در سینما باشد.

۸ نظر موضوع: هنر و ادب

8 پاسخ به “یادداشت‌هایی برای فیلم‌های داستانی دهمین جشنواره فیلم اردی‌بهشت”

  1. بشیریان گفت:

    درود بر شما عالی بود ای کاش تمام فیلم ها این گونه در مورد شان توسط شما دوستان با تجربه نوشته میشد تا ما که تازه مشق سینما می کنیم از شما بزرگواران یاد بگیریم سراغ خیلی ها رفتم جهت نظر ، نقد و پیشنهاد از
    کاری که انجام دادم منظورم همان فیلم است متاسفانه به نتیجه مطلوبی نرسیدم تشکر از شما بزرگوار

    • شهاب گفت:

      سلام جناب بشیریان زاده. من با اینکه خودم مستند توی جشنواره داشتم اما متاسفانه مستندها رو نتونستم کامل ببینم. برای همین وقتم صرف دیدن و نوشتن بخش داستانی شد.
      از طرفی احساس می‌کنم خودم در زمینه مستند هنوز در حال یاد گرفتن هستم و دوستان دیگری که سابقه بیشتری داشتند اگر می‌نوشتند عالی می‌شد. اما در فرصتی اگر بتونم فیلم شما رو کامل ببینم نظر خودم رو حتما به شما میگم. باز هم ممنون که قابل دونستید.

  2. بهشب گفت:

    ممنون گه انرژی گذاشتی و تحلیل کردی .

  3. نسترن گفت:

    مرسی، خیلی خوب بود

  4. حدیث دبیده گفت:

    ممنون از وقت و انرژی که برای دیدن و نقد آثار گذاشتید واقعا مفید و آموزنده بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.