واژه ها هم گنگ اند از بیان احساسشان،شاید این همان حسی باشد که ما داریم…
نویسنده : این روزا
وقتی رویاهایت را باز یابی زندگی از نو آغاز میگردد
نویسنده : این روزا
قصه هایی که آغاز نشده بودند پایان گرفتند،این بازی همیشگی روزگار با ماست.
نویسنده : این روزا
شکست اون نیست که چند هیچ از حریفت عقب باشی . شکست اونه که دیگه هیچ روحیه ای برای ادامه دادن نداشته باشی .
شاید امروز هم قصه ایی نو آغاز شود،داستانی که هیچ پایانی ندارد…
نویسنده : این روزا
اگر مي خواهيد بدانيد نزديكانتان پس از مرگتان چه مي كنند . به يك مسافرت طولاني برويد .
هر روز واژه ها را دنبال میکنیم تا شاید یکی از آنها کلام ما باشد…..
نویسنده : این روزا
وضعیت ما وخیم گزارش شده
گریه از چشم ها بند نمی آید
شاعران شهر را
آب با خود برده است
می خواستم وقتی میرم .
هیچی . بیشتر نگران مادر و پدرم هستم . همین .
پ. ن : نمی خواستم اینطوری برم . می خواستم قبلش دلم قرص باشه . که یکی هست . نذاشت . نخواست . نموند و هر چی فعله که با « نـ » شروع میشه .
طرف شوت زد زیر کارگره . اون کسی که شوت زدی زیرش حتماً بابای چند تا بچه است . زن داره . زندگی داره . غرور داره . غرور یه بابا رو شکوندی امروز جلوی عابرای غریبه .