این متن اگر چه اشاره به فرد یا افراد خاصی دارد اما خود من هم از این مسئله که به آن اشاره می شود مستثنا نیستم.
برخی رفتار دوستانم مرا به یاد لطیفه ای انداخت که در فیلم طعم گیلاس ساخته عباس کیارستمی؛ پیرمرد ساده‌ی آذری زبان یک بار دیگر آن را بازگو می کند.
عین دیالوگ های پیرمرد در اینجا آمده.
پیرمرد : حالا ببخشید ، ترک نیستی که یه جوکی بگم؟ بدت نمیاد؟ یه ترکه رفت دکتر گفت :‌ آقای دخُتُر گفت :‌ بله. گفت : انگشتم رو هر کجا می ذارم درد می کنه، سرم می ذارم درد می کنه، پام می ذارم درد می کنه، شکمم می ذارم درد می کنه. دستم می زنم درد می کنه. دکتر اینو معاینه کرد گفت :‌ آقا، انگشتت شکسته، وجود شما سالمه… (رو به راننده) آقای محترم شما فکرت مریضه، خودت سالمی، پاشو عوض کن فکرتو آقا. رفته بودم آقا خودکشی بکنم، یه توت منو اینقد عوض کرد.

پ. ن : نمی خوام به خاطر من یا هر کس دیگری خودت رو عوض کنی، به خاطر خودت اینکار رو بکن رفیق.
پ.ن ۲ : چندی پیش باز یکی از صحنه های فیلم زیر درختان زیتون کیارستمی مثال خوبی برای انعکاس حال و هوایم بود، انگار فقط این فیلم ها ساخته شده اند تا من مثال هایم را بهتر بزنم. پست قبلی اینجاست.

| ۱۴ نظر

می دونتسی معماری، خونشون تو کوچه‌ی سینماست؟
می دونستی نقاشی، مامان بزرگ سینماست؟
می دونستی مجسمه، عاشق مامان بزرگ سینما بوده؟
می دونستی عکس، داداش ناتنی سینماست؟
می دونستی رقص، دختر همسایه سینماست؟
می دونستی فلسفه، هر شب به خواب سینما میاد؟
می دونستی تئاتر، اون یکی داداش ناتنی سینماست که رفته سربازی؟
می دونتسی موسیقی، عموی سینماست؟
می دونستی شعر، مامان بابای سینماست؟

می دونستی سینما، مدت هاست داره جدا از خانواده اش زندگی می کنه؟

 

| ۱۲ نظر

نمی دانم دقیقا منبع نور به کجا می رسید، ابتدا چیزی شبیه دود به نظر می آمد که همانطور هم کم‌کم ناپدید شد. یعنی انگار دودی که در آسمان هی بزرگتر می شود تا مرز نابودی، نزدیک خیابان پلیس بودم، همان حوالی زندان، که انگار چیزی شبیه به مهره ی سرباز شطرنج که روی زمین افتاده مرا از حرکت نگاه داشت و میخ کوبم کرد. یک دایره سمت راست و یک ذوزنقه سمت چپ، چند دقیقه بعد که سوار تاکسی شدم راننده گفت:‌ ابتدا شبیه یک نقطه یا ستاره بوده بعد چرخیده و بزرگ شده و آنقدر بزرگ که ناپدیده شده، منظورش همان قسمت دایره ای اش بود بی شک.

پ . ن :‌ عکس مناسبی که گویای این واقعه است را می توانید اینجا ببینید.

| ۴ نظر

امروز به مناسبت روز پدر اثری از عماد جلالی آماده انتشار است با عنوان دلتنگی. او این آهنگ را به پدرش تقدیم کرده که ۱۲ سال پیش از دنیا رفته است. دلتنگی اولین موسیقی با گویش بندرعباسی است که عماد جلالی ضبط کرده.

[audio:https://leee.ir/wp-content/uploads/Miss.mp3|titles=Miss]
| ۱۱ نظر

آقای آ که به اشتباه چتر قهوه تیره اش رو توی یک بعد ازظهر آفتابی بیرون آورده بود و درست کنار خیابون فرعی محله بازش کرده و بالای سرش گرفته بود، به ذهنش رسید که چترش رو فوت کنه . بله، آقای آ زیر چترش رو فوت کرد و رفت توی آسمون، و با یک فوت دیگه جهتی رو به صورت کاملا تصادفی انتخاب کرد . فوت اون رو برد همون محله ابی که بچگی ها آقای آ تموم کودکیش رو توش گذرونده بود، اون درست وسط حیاط خونه ی قدیمی که حالا دیگه کسی توش زندگی نمی کرد پایین اومد. کمی بین علف های هرز وسط باغچه قدم زد و رفت سمت اتاق ها و سالن پذیرایی ، درهای شکسته راهی برای ورود به ساختمون نذاشته بودن، از لابه لای شیشه های شکسته هم چیزی به خوبی دیده نمیشد، پس تصمیم گرفت که برگرده ، در حیاط قفل بود و اون با اون قد کوتاهش هم نمی تونست از بالای دیوار بیرون بپره، علاه و بر اون به همسرش قول داده بود که هیچ وقت چترش رو از خودش دور نکنه، پس تموم عمر توی اون حیاط قدیمی موند و کسی هم صداش رو نشنید و اون رو پیدا نکرد.
خب می پرسید آقای آ چرا دوباره از چترش برای بیرون رفتن از خونه استفاده نکرد؟ جوابش اینه که اون تلاش خودش رو کرد اما انگار دیگه فوتش قوت بلند کردن اون رو از زمین نداشت، چترش هم نسبت به فوت های اون هیچ عکس العملی نشون نمی‌داد.  

| ۶ نظر

این روزها در حال و هوای زایشم، ایده ای در ذهنم هی لگد می زند.
امیدوارم سالم باشه، همین.

| بدون نظر

یادداشت احسان نفیسی درباره‌ی برخی فیلم های جشنواره اردی بهشت.
یادداشت مرتضا نیک نهاد درباره‌ی جشنواره اردی بهشت.
نامه ی احسان رضایی درباره‌ی جشنواره اردی بهشت. 

| ۴ نظر

بارها بهترين‌ها
به دست خود می‌ميرند
و مي گريزند،
بازمانده ها
هرگز نخواهند دانست
چرا کسی خواسته است
از آن ها بگريزد

| ۴ نظر

مهم این نیست که چقدر از دیگرون طلب داری، مهم اینه که الان چقدر پول داری.

| بدون نظر

اواخر سال ۱۳۸۹ ، کارنجک (محسن مریدی)، دوستی که زحمت طراحی قالب همین سایت لی را کشیده بود، سایت دیگری را به من هدیه داد، که ماحصلش شد یک Portfolio که تقریبا یک سال و چند ماه در گوشه‌ی اینترنت افتاد و خاک خورد. امروز بعد از وقفه های طولانی سایت بالا آمد، قطعا ایرادهایی ممکن است وجود داشته باشد که از چشم ما دور مانده، ببینید و با نظرات خود ما را راهنمایی کنید، سپاس. راستی سایت را می توانید اینجا ببیند. www.shahababroshan.com 

پ.ن : از محسن خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی (بسه، دیگه خسته شدم) تشکر می کنم .

| ۱۸ نظر