یک روز صبح بیدار می شوی
و تمام کارهای روزانه ای که من انجام می دادم را انجام  دهی
و ببینی این تمامش من بوده ام، نه تو
درست همان چیزی است که می خواستم به آن برسم
روزی من تو را جای خودم اشتباه بگیرم

| ۱۰ نظر

“به نام او که شفا دهنده است”

یک توصیه ی مهم و اقتصادی برای عموم برادران و خواهران سینماگرنما[*] :
احتراماً، توصیه می گردد که بیش از این با تبرهای کُند و شکسته ی خود به تَنه ی سخت و ستُرگ “خانه سینمای ایران” ضربه نزنید، چرا که هم جان ناقابل خود را خسته می کنید و هم برایتان توجیه اقتصادی ندارد. لذا پیشنهاد می گردد با توجه به اینکه شما دایه های دلسوزتر از مادر و سینه چاکان سینما پیش از اینکه دغدغه ی سینما و فرهنگ داشته باشید، تمام و کمال در خدمت گیشه و بیشه هستید، هر چه سریعتر سرمایه های بادآورده ی خود را روی هم بگذارید و در مکانی سوق الجیشی و خوش عبور و مرور، اقدام به تأسیس یک یا چند باب سوپرمارکت نمایید، که به قول بزرگان علم نجوم و ستاره شناسی هزار بار مُفیدتر و عاقلانه تر از فعالیت فرهنگی است و صد البته مزایای بیشماری دارد که در ذیل به چند مورد از آن اشاره می گردد:
اول اینکه در مصرف انرژی مکانیکی، زور بازو و تَورم رگ گردن صرف جویی کرده و خلاصه در این فصل گرما بی خود و بی جهت عرق جَبین نمی ریزید.
دوم اینکه با همان مقدار هوشی که دارید و بدون کمترین زحمتی، می توانید در مدت کوتاهی، چندین برابر درآمد قبلیِ خود را بدست آورید. Tarazo
سوم اینکه می توانید با افتخار، فیلمهای درخشانی که در چهار سال گذشته خَلق نموده اید را در همان سوپرمارکت هایتان عرضه نمایید و از این طریق به سود مضاعفی نیز برسید.
و بالاخره چهارم اینکه با رَها کردن تمامی مسئولیت های خطیر فرهنگی خود، در اقدامی ماهرانه مشکلات و آسیب هایی که بوجود آورده اید را به گردن دشمنان خود می اندازید و از زیر بار گناه آن نیز موقتاً خلاص می شوید.
البته قبل از اینکه بخواهید به این پیشنهادِ اُکازیون عمل نمایید، فراموش نکنید که متأسفانه برای تأسیس بنگاه اقتصادی مذکور، ابتدا باید با در دست داشتن یک درخواست کتبی، به محل ” اتحادیه صنوف خواربار و لبنیات کشور” مراجعه نمایید و پس از ثبتِ نامه ی خود در دبیرخانه آن اداره محترم، در انتظار طی شدن بقیه ی مراحل اداری بنشینید. مگر اینکه خدایی ناکرده زیاد تمایل به طی شدن این مراحل قانونی نداشته باشید و تصمیم بگیرید در یک اقدام متهورانه و با کمک خلاقیت سمعی و بصری خود، یک صنف جدید مثلاً با عنوان ” اصناف نخودسیاه و کشک فروشان کشور” به راه بیاندازید، که در این صورت بعید می دانم راه به جایی ببرید.
به هر حال به قول قدیمی ها، ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است، پس بیایید و زمان را از دست ندهید و برای نجات سرمایه های بی زبان خود دست از سر این سینما بردارید و به سراغ همان بقالی بروید. خدا را چه دیدید، شاید اگر صبور باشد و به قانونِ واحد صنفی خود هم تمکین کنید، در اندک زمانی بتوانید نامزدِ هیأت مدیره ی آن صنف هم بشوید و دری به تخته بخورد و رأی هم بیاورید، و خُب بعد هم با لابی کردن، راحت می توانید وارد وزارت بازرگانی یا ورزش و جوانان شوید و کم کم خودتان را برای حضور پر قدرت در انتخابات ریاست جمهوری چهار سال آینده آماده کنید. مگر آدم از این زندگیِ دو روزه چه می خواهد.
* سینماگرنما به کسی گفته می شود که چهار سال شمسی(کمتر یا بیشتر) پدرخودش را دربیاورد تا “خانه سینمای ایران” را تعطیل یا تصاحب کند و البته نتواند!

با آرزوی موفقیت روزافزون برای اصناف خواربار و لبنیات کشور
تیرماه ۱۳۹۲
/ امید عبدالهی


| ۲ نظر

poster

پنجشنبه ۲۰ تیرماه -پارک دولت

| ۲ نظر

چشم های تو چشم های منند.

| بدون نظر

قشم راه دوره.
مهم نیست که قشم از بندر دیده میشه…
مهم اینه که دوره…
گاهی همین قشم پشت یه عالمه مه و ابر مخفی می شه، دیگه نمی شه دیدش…
برگرد.

| ۶ نظر

شاید یکی از بهترین و مهم ترین شبکه های اجتماعیِ چند سال اخیر در ایران را بتوان «گوگل ریدر» یا «گودر» نامید. شبکه ای که توانسته بود بسیاری از ایرانی هایی که دغدغه امور اجتماعی و سیاسی داشتند را یکجا بکشاند. شبکه ای که با امکانات ساده اما مفیدش به وبلاگنویسی رنگ و بوی تازه تری داده بود. اما متاسفانه در سال ۹۰ با تغییرات اساسی، امکان داشتن یک اکانت شخصی و ارتباط با اکانت های دیگر از گودر حذف شد و فضای کاری آن شمایل جدیدتری گرفت.
با حذف شدن این امکانات کاربران این شبکه به سایر شبکه های موجود نقل مکان کردند. عده ای به فیس بوک، عده ای به توئیتر، و عده ای هم به گوگل پلاس (شبکه ای که چند ماه قبل از تغییر گودر، گوگل آن را راه اندازی کرده بود) راهی شدند. عمده کاربران به دو شبکه ی اجتماعی توئیتر و پلاس مهاجرت کردند. که در این میان کم کاری وبلاگ نویسان و رکود فضای وبلاگ نویسی باز فضای بلگستان را تحت تاثیر خود قرار داد.
تولید محتوا که یکی از مهمترین دغدغه های وبگردان و مخاطبان همیشگی شبکه های اجتماعی است در این میان یه یک مساله جدی تبدیل شد. مساله ای که با یک نگاه اجمالی به این دو شبکه ی مهم پر کاربر درمیابیم که چقدر از یکدیگر دور هستند.
کاربرانی که تا دیروز به عنوان مهره های اصلی تولید محتوا در گودر فعال بودند، امروزه در توئیتر جز غرغرهای مبتذل و جمله های سطحی چیزی را تولید نمی کنند. انگار اکثرا در تلاشند تا در ارائه جمله های به ظاهر جالب و طنز، طنازی خود را به رخ دیگران بکشند. حالا این طنازی ها از اعلام گرسنگی دم صبح، ظهر و شبانگاهی گرفته تا بیان شخصی ترین مسائل افراد همچون مسائل جنسی. یک توئیت خوب در نهایتِ تلاش خود تبدیل به یک استاتوس می شود در پیج توعیتر در شبکه ی اجتماعی فیس بوک. فیس بوکی که هر روز اکثریت کاربران آن (عموما افراد عادی جامعه هستند) بیشتر به سمت ابتذال کشیده می شوند.
اینکه در سایر کشورها نقش شبکه های اجتماعی همانند توئیتر چیست و در ایران به چه ابزاری تبدیل شده جای بحث دارد.
چندی پیش با دوستی که تحصیل کرده ی رشته ی مدیریت دانش بود در مورد شبکه های اجتماعی بحث می کردیم. بر اساس مطالعات انجام شده با وجود یک شبکه ی اجتماعی، و تحلیل داده هایی که بین افراد آن شبکه رد و بدل می شود، می توان به شناختی از یک جامعه دست یافت که به راحتی محتوای مورد نظر را از بیرون به آن جامعه تزریق کرد. حالا این جامعه می خواهد آمریکا باشد. می خواهد ایران باشد. قدرت در دست هر کسی باشد آن کاری را که بخواهد می کند. حالا از این شبکه های اجتماعی که اغلب کاری جز تولید محتواهای چرند ندارند چه تحلیل هایی می خواهد ارائه شود؟
چه بر سر ملت آمد که آن زمان از دل شبکه های اجتماعی به دل خیابان ها آمدند و شعارهای سبز دادند و خون دادند، حالا پای سریال های جم تی وی نشسته اند و توی شبکه های اجتماعی کرسی شعر تفت می دهند؟

پ.ن : همین چند روز پیش بعد از بازی ایران و ایتالیا، هموطنان غیور به پیج یکی از بازیکنان تیم والیبال ایتالیا رفته و تا جایی که می توانستند او را فحش کش کرده اند. حالا این بازیکن چه هیزم تری به آنها فروخته خدا می داند.
پ.ن ۲: اینکه ابتذال کی پایش را از روی گلوی مردم این سرزمین بر می دارد خدا داند!

| ۸ نظر

… فقط  مرا  دوباره  به  خودم  باز گردان ، همین!

نویسنده : این روزا

| بدون نظر

تیر خلاص را بزن
و به من زندگی دوباره ­ای ببخش
بزن،
فردا روز عاشقانه­ تری است
آن سمت خیابان فقط خون­ها به هم می رسند!
تیر خلاص را بزن.

| ۴ نظر

۱- استرس دارم.
۲- دوم تیر است فردا… امروز
۳- مدتی است حس شاعرانه ندارم. کلمات به زیبایی کنار هم قرار نمی گیردند. نمی دانم چرا. می دانی؟
۴- چه خوب است که همه چیز در کمال آرامش باشد.
۵- دوم تیر فقط تو به من لبخند بزن.
۶- دوم تیر یک انسان متولد می شود، که سالیان سال است زندگی می کرده. باید فقط دعا کرد سالم باشد. همین.
۷- این یک پست دو نفره است.

| ۱۲ نظر