آخرین شب مهرماه را با شماره هفتم ماهنامه جی سپری کنید.
این شماره که از اینجا قابل دانلود است، شامل مطالبی ست از :
مهدی مرادی زاده- شهاب آب روشن – حسین نفیسی – ایسا صادقی – احسان نفیسی – شجاع گلملایری- مژگان بدیعی و نوا ثابت ایمانی.

| ۲ نظر

حریم ِ ما رو با خود بُرده توو غار

خداوندِ نمایش های رنگی

تلاش ِ کور داری اولِ راه

برای نکبت غایی بجنگی

توازن داره حتی جنگ با مرگ

زمین باکره با ریشه ی داغ

هبوط جاذبه رو بیضی ِ برگ

که داره خاک می شه آخره باغ

خوشایندِ خیالِت نیست حتی

غلط گیریِ ما از عقل مکتوب

نظام هستی پالوده از نقص

که ما رو برده تا وارونه ی خوب

تو ضدّ قهرمان داستانی

دَم گرم میون ِ پنجه باد

دروغای بزرگُ دوست داری

چشایی که به لبهامون نمیاد .”

 

م . خفه خوان

| بدون نظر

طلسم جایزه نگرفتن فیلم های هرمزگانی با فیلم [اوزال] ساخته مسعود میرزایی شکست. او توانست در بخش (چشم انداز سرزمین زیبای ما) جایزه بهترین فیلم را در سی و یکمین جشنواره فیلم کوتاه تهران بدست بیاورد.
تبریک به مسعود میرزایی و خسته نباشید به گروه پر توانش…

| ۵ نظر

اسید پاشی، اولین دستاوردهای قانون مسخره حمایت از آمرین به معروف…
وقتی عقل نباشد، قوانینی که هیچ پشتوانه فکری و تحقیقاتی ندارند درفضای مملکت جایش را به دیگر برنامه فرهنگی می دهد…
توحش یک شبه بوجود نمی آید. بی شک پیش از آن راه های اینچنینی برای بیماران جنسی و روانی باز می شود.

| بدون نظر

ما جوانان ِ با هم بدِ امروز ،

چند میلیون پیرزن وُ پیر مردِ تنها خواهیم بود ،

دور هم به پوکر با خدا و فرشگان مشغول ،

خواهیم بود بی کسان ِ هم ؛

می ترسم از اینکه پیر شویم ،

آفتابه هم دست هم ندهیم

ما اصلن هم دست بدبختی وُ فقریم ! ”

 

م . خفه خوان

| ۳ نظر

نُه سال پیش بود، توی آبان.
عید فطر تمام شده بود و داشتم به هوای جشنواره فیلم کوتاه می رفتم تهران… از کرمان خبر رسید که پدربزرگم دیگر عمرش به دنیا نبوده… برای من در آن سال که تصاویر نقش بسته در ذهنم از پدربزرگ مربوط می شد به دوران خانه نشینی و آلزایمر و بستر بیماری خبر رفتنش درد کمتری داشت.
اما مادربزرگم نه. تصاویری که از قدیم توی ذهنم مانده بود بر می گشت به تمام آرامشی که همراهش بود، لبخندها و نگهداری از پدربزرگم. (پدربزرگم این اواخر هیچ کدام از ماها را به یاد نمی آورد، تنها چیزی که بعد از آلزایمرش خوب یادش مانده بود، نام مادربزرگم بود).
امروز بعد از نه سال، عید غدیر، صبحی که باید وسایلم را جمع می کردم و می رفتم سفر باز از کرمان خبر بدی رسید…
مادربزرگ رفته بود پیش پدربزرگم. اما اینبار همه چیز با نُه سال پیش فرق می کرد… پذیرفتنش آسان نبود…
این برای دومین بار در یک ماه گذشته بود که صبح با خبر رفتن عزیزی شروع می شد.
[در کمتر از یک ماه دو عزیزی ازپیشمان رفتند که از هیچ کدامشان تصویر تلخ و بدی در ذهنم نقش نبسته بود…]
* عنوان نوشته برگرفته از رادیوچهرازی است.

| ۱۰ نظر

طرح جدید مجلس: هیچ فردی اجازه مقاومت در برابر آمران به معروف را ندارد.
«احتمال رخ دادن قتل در مسیر این کار هم در نظر گرفته شده‌است، و برای روزی که آمران به معروف توانایی پرداخت دیه به فرد خسارت دیده از امر به معروف را نداشته باشند، بودجه در نظر گرفته شده‌است.»

خود این جمله به اندازه کافی وحشتناک هست. حالا اینکه چه اتفاقاتی بعد از تصویب این قانون بر سر راه شهروندان ایرانی قرار خواهد گرفت جای بحث دارد. ملت از زور بی پولی و بی کاری رو به زوال هستند مجلس هنوز دارد خودشیرینی می کند این وسط…

| یک نظر

یه روز برسه، همه آدمهای جهان، دراز بکشن روی زمین و به حرکت ابرها نگاه کنن…

| بدون نظر

در دنیای مجازی خیلی کم می شود به جایی برسی که شخصی سعی کند تا مطالب مفید و آموزنده ای را برای مخاطبانش آماده کند. مطالبی که مشخص است تمامی از سر شوق و علاقه اند. من یک هنرمندم در فیس بوک یکی از اینهاست. صفحه ای که تلاش می کند با آماده کردن مطالب هنری خدمتی به اهالی هنر کرده باشد. این صفحه از گرافیک خوبی برخوردار است و اغلب لینک ها و مطالب مفید در آن یافت می شود. من یک هنرمندم را می توانید از اینجا دنبال کنید.

| بدون نظر

اینکه بشینیم زر انسان دوستانه بزنیم کوبانی فیلان و کوبانی بهمان مزخرفی بیش نیست !
اینکه بلند شیم بریم دوش به دوش کوه زن های کوبانی بجنگیم هم بلف ِسال ِ بی شک !
ولی باید این زر رو از پشت کیبوردم و زیر کولر بزنم که : این زنهای زلف بر باد داده برای عین العرب ، تعریف دیگه ای از زن رو در ذهنم شکل دادن !
و باید این بلف رو بزنم که : کاش می شد کنار اینا جنگید ، برای شرافتِ به فاک رفته انسان !”

نویسنده : م . خفه خوان

| بدون نظر