شعری از بکت
(ترجمه نیما فرح بخش)
_
که می‌تواند
حکایت این پیر مرد را روایت کند؟
چه کس غیاب را وزن می‌کند؟
که می‌خواهد
به وجب
حجم نیاز و اندوه جهان را اندازه کند؟
یا به دور هیچ
در واژه ها حصار کشد؟
_
#شعر_جهان
_
@OrganonChannel

| بدون نظر

شاید کمی عنوان بالا ناراحت کننده و اذیت کننده باشد. اما اگر بدانید قرار است هزینه حماقت تعدادی بی‌فهم و درک را ما از جیبمان بدهیم کمی نظرتان عوض می‌شود. روزی که تعدادی احمق بدون نظر نظر گرفتن احتمالات بعدی آن به خاطر شوآفی به اسم بالا رفتن از دیوار سفارت گندی بالا آوردند که حالا ما باید تاوانش را بدهیم (که البته از سوی دستگاه قضایی آنچنان مساله مهمی نبوده) شاید در مقابل این بالا رفتن از سفارت عربستان ساکت نمی‌نشستیم. شخصی به نام مهدی رستم پور از تبعات این حرکت احمقانه و سلحشورانه در کانال تلگرامش نوشته به شرح زیر:

مهدی رستم‌پور✍:

حمله به سفارت و کنسولگری عربستان، خسارتی به ورزش ایران زد که قابل محاسبه نیست.
استقلال تهران با التعاون عربستان
استقلال خوزستان با الفاتح عربستان
ذوب آهن با الاهلی عربستان
پرسپولیس هم با الهلال عربستان همگروه شده‌اند.
متاسفانه هیچکدام نمی‌توانند از امتیاز میزبانی و حضور تعیین کننده تماشاگران استفاده کنند.
ضمناً طبق برآورد سایت تسنیم، در این وانفسای بی پولی، مجموع هزینه میزبانی ما در کشور عمان، شش برابر می‌شود.

—–
حالا متوجه شدید هزینه این حماقت باید از جیب بیت‌المال برود؟

| بدون نظر

یادداشتی از ویرجینیا وولف

لئونارد روز یکشنبه اتاق ژاکوب را تا آخر خواند. به نظر او بهترین کار من است. اما نخستین اظهار نظرش این بود که به نحو شگفت آوری خوب نوشته شده. با هم درباره اش بحث کردیم. می گوید کاری نبوغ آسا است. فکر می کند مثل هیچ رمان دیگری نیست؛ می گوید آدم هایش اشباح هستند؛ می گوید بسیار عجیب است. می گوید من هیچ فلسفه ای برای زندگی ندارم؛ آدم های رمان هایم عروسک های خیمه شب بازی هستند، دست سرنوشت آن ها را این سو و آن سو می راند. او موافق نیست که کار سرنوشت چنین است. فکر می کند بهتر است در کتاب بعدی روشم را روی یکی دو پرسوناژ پیاده کنم؛ او آن را بسیار جالب و زیبا یافت، و بدون وقفه ( به جز صحنهٔ جشن ) و کاملا ادراک پذیر. پُکی چنان حواسم را پرت کرده که نمی توانم این یادداشت را چنان که باید به طور جدی و رسمی بنویسم، چون نگران و هیجان زده هستم. ولی به طور کلی خوشحالم؛ هیچ کدام نمی دانیم نظر خواننده ها چه خواهد بود. تردیدی ندارم که ( در چهل سالگی ) راهی را یافته ام تا چیزی را با صدای خود بگویم: و این خود چنان برایم جذاب است که می توانم بدون تحسین و ستایش به راه خود ادامه دهم.

چهارشنبه ۲۶ ژوئیه ۱۹۲۲ – یادداشت های روزانه

#یادداشت

@OrganonChannel

| بدون نظر