در خلوت مزارع پنبه نمایشنامه‌ایست از برنار-ماری کلتس یکی از مهمترین نمایشنامه‌نویسان دهه هشتاد فرانسه که به آثارش پس از مرگ او توجه بیشتری شد. در خلوت مزارع پنبه داستان یک قاچاق‌فروش و خریدار است که در یک بی‌‌مکانی و بی‌زمانی اقدام به گفتگو با هم می‌کنند. این گفتگو اگرچه سعی دارد در ظاهر پیرامون خرید و فروش جنسی که تا پایان مشخص نمی‌شود چیست شکل بگیرد اما در بطن به مسائل مهمتری نظیر امیال انسانی، انحراف از خط راست، عدالت، اسطوره، جایگاه مشتری و فروشنده و … پرداخته می‌شود. آنچنان این گفتگو سرشار از استعاره و کنایه است که گاهی فراموش می‌شود این‌ها حرف‌هایی‌ست که از دهان یک قاچاق فروش و خریدار خارج می‌شود. متن به طور سمبلیکی عرضه و تقاضای بشریت را در هر جایگاهی به یک تضاد بدل می‌کند، یک تضاد و رویارویی که خود نویسنده در جایی می‌گوید: «…دشمنان راستین ذاتاً با هم دشمن هستند و یکدیگر را همچون جانوران از بوی هم می‌شناسند.».
در پایان قاچاق فروش به خاطر وقتی که در اختیار خریدار گذاشته، بالاپوشی که در اختیارش گذاشته و خریدار به آن توجهی نکرده می‌خواهد هزینه‌ای دریافت کند اما خریدار زیر بار نمی‌رود. متن از آن رو به گفتگوی ساده یک فروشنده و خریدار نمی‌پردازد که در ابتدا نویسنده مقوله قاچاق را فارغ از تعریف فرهنگ لغات آن با جزئیات دراماتیک بیان می‌کند. اما از طرفی گفتگوی قاچاق‌فروش و خریدار بیش از آنکه بخواهد یک متن نمایشی باشد به یک متن ادبی با لایه‌های فلسفی تبدیل شده است. در خلوت مزارع پنبه بیستمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی توسط تینوش نظم‌جو ترجمه شده است.

| بدون نظر

ازدواجهای مرده نوشته آزیا سرنچ تودوروویچ نویسنده کروات، داستان خانوادهای را روایت میکند که مادرشان مدتیست مرده ولی هنوز در کنار اعضای خانواده حضور دارد. او در کمدی گوشه اتاق است و هراز گاهی از آنجا بیرون آمده و با اعضای خانواده سخن میگوید. دختر جوان که هنوز داغدار مادر است با حضور نامزدش- که از کودکی یتیم بوده- در خانه لباس سیاه عزا را از تن در آورده و با او قرارهای عروسیشان را میگذارد. پدر ابتدا مخالف زمان ازدواج آنهاست و به عقیده او دختر و پسر باید در زمستان ازدواج کنند. پسر که راهی جز این نمیبیند پذیرفته  و قبل از ترک کردن آنها رازی که از دختر مخفی کرده را به او میگوید. پسر سالهاست از پیرزنی مراقب می‌کرده. پیرزنی مریض که حالا کمکم رو به موت است.
پسر زمستان باز می‌گردد. او پس از بازگشت سر زده‌اش به خانه‌ی دختر متوجه میشود که مادر مرده خانواده مدت هاست که در کمد خانه حضور مخفی شده. او می فهمد آنها بدون اطلاع به شهرداری و با جابه‌جا کردن جسد، مادر را پیش خودشان نگه داشته‌اند. این رفتار حتی با مادربزرگ خانواده نیز صورت گرفته. دختر که در زمان حضور پسر در خانه نیست، به خانه بازگشته و از دختری می‌گوید که خودش را در رودخانه غرق کرده. پسر حلقه ازدواج را به دختر می‌دهد، او از خانه بیرون رفته و خودش را به کنار رودخانه می‌رساند. دختر خودش را کشته و پس از گذشت زمان کمی او هم در گوشه دیگر کمد که مادرش در آن مخفی شده مخفی می‌شود و می‌خوابد. حالا پدر دختر و داماد تنها کنار میز می‌نشینند. پدر آخرین جمله‌اش را میگوید: بالاخره تموم شد. همه مشکلات حل شد. پسر نیز دوباره بلند شده و سرش را به کمد نزدیک‌تر کرده و از آرزوها و رویاهاش با دختر سخن می‌گوید.
حال و هوای سوررئال متن، دیالوگ‌هایی که گاه به شعر نزدیک می‌شوند و در جواب همدیگر بیان نمی‌شوند از بخش‌های مهم روایت این نمایشنامه است. داستان خانواده‌ای که انگار زندگی با حضور مردگان برایشان یک رسم دیرینه‌ است. و از طرفی این مرگ‌های سمبلیک که با نام اثر نیز پیوند خورده به نوعی بازنمود آن شیوه زندگی مردسالارانه است که هر شخصیت زنی پس از مدتی زندگی و یا حتی در آغاز زندگی مشترکش به ناچار به آن تن می‌دهد. دیالوگ آخر پدر به نوعی صحه بر همین ادعاست. «همه مشکلات حل شد». حضور مستقیم و تاثیرگذار زن تمام می‌شود و او را به کنج تاریک و فراموش شده خانه می‌فرستد. نگاهی نقادانه به این نگرش که مخصوصا در کشورهای جهان سوم کم نیست متن را از بیان یک داستان ساده دور کرده و این خطر را مخابره می‌کند که هر رویکرد مردسالارانه منجر به خاموش شدن یک صدا و یک حضور موثر است. آنقدر موثر که جوان تازه داماد که تنها و بدون هیچ الگوی مردسالارانه‌ای بزرگ شده، از پیرزنی در خانه نگهداری می‌کند و از طرفی مرگ دختر جوان برایش ناباورانه و هنوز به رویاهای مشترکش با او امیدوار است. ازدواج‌های مرده نوزدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی با ترجمه احمد پرهیزی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

عشق، مرگ و روبات‌ها از سری سریال‌های اختصاصی نتفلیکس که اخیرا منتشر شده، هجده داستان مختلف را در قالب انیمیشن‌هایی با زمان کم به نمایش می‌گذارد. داستان‌هایی که میتوان هر کدام را به مثابه یک فیلم کوتاه در نظر گرفت. فیلم‌هایی که بر خلاف اسم مجموعه تنها به ربات‌ها مربوط نمی‌شود. موجودات عجیب الخلقه زیرزمینی، موجودات فضایی و تلاش بشر برای دستیابی به پیشرفت‌های فضایی و برخی افسانه‌ها از دیگر موضوعاتی‌ست که در این مجموعه به نمایش گذاشته می‌شود. علاوه بر داستان‌های مجزا، تکنیک‌های مختلف استفاده شده برای ساخت هر اپیزود هم تنوع بصری آن را دو چندان کرده است.
تیتراژ سریال، برخی داستان‌ها، موسیقی‌ها و افکت‌های صوتی استفاده شده یادآور سریال آینه سیاه است. شاید بتوان گفت این سریال خرده‌روایت‌هایی که امکان تبدیل شدن به اپیزودهای طولانی‌تر مجموعه آینه سیاه را نداشته به صورت مجزا در این مجموعه گنجانده است. به هر حال دیدن این سریال متفاوت را از دست ندهید. مخصوصا اپیزود دوم، ششم، یازدهم، سیزدهم، چهاردهم این مجموعه به خاطر ایده‌های جذاب، اپیزود سوم به خاطر تکنیک و کارگردانی‌اش و اپیزدم دوازدهم و هجدهم هم به خاطر فضاسازی خوبشان.

 

| بدون نظر

روایت عاشقانه از مرگ در ماه اردی‌بهشت نمایشنامه‌ای از محمدچرمشیر نوشته شده در خردادماه هشتاد و دو. بخشی خلق شده از شاهنامه توسط چرمشیر است که به روایت شکل‌گیری عشق بین تهمینه و رستم در «سمنگان دژ» شهری زنانه که انگار به دست شهربانو، زنی قدرتمند اداره می‌شود می‌پردازد. رستم و رخش پس از یک نبرد سخت راهی مسیری می‌شوند که در نهایت سر از «سمنگان دژ» در می‌آورند. شهربانو به واسطه پیشگویی خواهرش «زن جادو» خبر از حضور مردی می‌دهد که قرار است وارد این شهر شود. او نقشه می‌کشد که با حضور آن شخص می‌تواند از قدرت مردانگی‌اش برای ادامه حیات در این شهر سراسر زنانه استفاده کند و پس از مدتی او را بکشد. رستم و رخش (که در این نمایشنامه حضوری انسان‌وار دارد) وارد شهر می‌شوند. رستم تهیمنه را دیده و عاشق او می شود. از طرفی «زن جادو» سعی می‌کند جلوی تصمیم شهربانو را بگیرد اما شهربانو بر سر تصمیم خود مانده و ابتدا خواهرش را می‌کشد. و سپس به سمت رستم رفته تا او را نیز بکشد. اما رخش به داد رستم رسیده و شهربانو را می‌کشد. رستم که همان موقع از کابوسی خون‌بار بیدار شده به سمت رخش رفته و او را هم می‌کشد.
متن اگر چه از یک داستان که بخشی از آن در شاهنامه نیست اقتباس شده اما چرمشیر در این متن سعی داشته تا زبان و لحن این متن را از روایت ساده یک داستان دور کند. حضور شخصیت رخش همچون یک انسان، تکرار تکه کلام هر شخصیت و رویارویی هر شخصیت با شخصیت دیگر عناصریست که از طریق آن نویسنده سعی داشته ریتم آن را حفظ کند.
فارغ از تکرار بیش از حد برخی از جملات، جنسیت‌زدگی برخی دیالوگ‌ها و تجمیع اکثر کنش‌های فیزیکی داستان در پایان آن، متن روایت عاشقانه از مرگ در ماه اردی‌بهشت یک اثر روان برای یک اجرای صحنه‌ایست. این نمایشنامه هجدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

رقص مادیان‌ها که بر اساس نمایشنامه یرما نوشته فدریکو گارسیا لورکا توسط محمدچرمشیر نگارش شده، داستان شهری در اسپانیا را روایت می‌کند که نگاه‌های سنتی و جنسیت زده از اصلی‌ترین رفتارهای ساکنین آن است. یرما دختر جوانی که یک زمان ویکتور عاشقش بوده، با مردی به نام خوان ازدواج می‌کند. خوان از تعلل ویکتور در پا پیش گذاشتن برای ازدواج با یرما استفاده کرده و برای بدست آوردن او پیش قدم می‌شود. پدر یرما هم با ازدواج آنها موافقت می‌کند. اما داستان تازه پس از این روایت شروع می‌شود. زمانی که یرما خواهان بچه‌دار شدن است و خوان توجه‌ای به خواسته او نمی‌کند و از طرفی ماریا دوست یرما در شُرُف اردواج است.
بخش زیادی از متن به نگرش اهالی آن منطقه به نقش کلیشه‌ای و جنیست زده زن و مرد در خانواده اشاره می‌کند. همگی انگار این سنت‌ها و فرهنگ عقب افتاده را تقدیس می‌کنند و به هر روشی سعی در پیاده کردن آن دارند. ماریا با مرد جوانی به اسم آلخاندرو ازدواج می‌کند و دیری نمی‌گذرد که او هم درگیر زندگی سنتی و زن ستیزانه منطقه‌شان می‌شود. زن باید سنگ صبور شوهرش باشد، شوهر نباید به زن طوری توجه کند که زن احساس پیروز شدن و برتری پیدا کند. پس از مدتی ماریا برای فرار از تنهایی‌اش صاحب فرزندی می‌شود. فرزندی که پس از مدتی می‌میرد. ماریا برای رهایی از این تنهایی ناخواسته که حالا با نبود پسرش به هیچ شکل جبران نمی‌شود، دست به خودکشی می‌زند. گناهی که به خاطرش بزرگان آن منطقه اجازه نمی‌دهند جنازه ماریا در قبرستان شهر دفن شود. باید با جسد او با بی‌احترامی برخورد شود. او اصلا لایق دفن شدن هم نیست.
نگاه تمثیلی چرمشیر به نقش زن در فرهنگ سنتی آن منطقه که همچون مادیان‌ها و گاوهای وحشی نیاز به رام شدن دارند، و همین طور نقش مرد همچون گاوبازی که با ضربه‌های خود آن گاو وحشی را رام می‌کند، از مهمترین بخش‌های متن است که بارها به صورت یک پاساژ توسط شخصیت خوان روایت می‌شود. پاساژهای متن بارها و به طرق مختلف توسط سایر شخصیت‌ها نیز بیان می‌شوند. پا به سن گذاشته‌هایی که نقش زن و مرد در آن جامعه را بارها گوشزد می‌کنند. تک‌گویی‌های خوان، ویکتور و همین طور در کنار هم قرار گرفتن ماریا و یرما با سایر زنان آن منطقه، همه ‌و ‌همه باعث بوجود آمدن ریتمی شده که نه تنها خواندن بلکه اجرا کردنش هم به پنجاه و نه بخش مختلف برای مخاطب خسته کننده نیست. مخصوصا که نویسنده با واکاوی سنت‌ها و رفتارهای زن ستیزانه در متن یرما پلی به کلیشه‌های جنسیتی جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند هم می‌زند. رقص مادیان‌ها نوشته محمد چرمشیر هفدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

نمایشنامه پزشک نازنین نوشته نیل سایمون نویسنده و کارگردان آمریکایی از کنار هم قرار گرفتن چند داستان و نوشته از آنتوان چخوف شکل گرفته است. این متن که در دو پرده نوشته شده، شش داستانک را به تصویر می‌کشد. شش داستانکی که آنتوان چخوف به ایده‌های آن فکر می‌کند و قصد دارد آنها را به نمایشنامه‌هایی تبدیل کند. در صحنه اولِ پرده‌ی اول داستان مرد کارمندی را می‌خوانیم که به همراه همسرش به دیدن نمایشی می‌روند. در آنجا رئیس کارمند هم به همراه همسرش برای دیدن نمایش حضور دارند. عطسه ناغافل مرد و پاشیدن آب دهانش بر روی سر رئیسش عذاب وجدانی برایش به همراه دارد. شدت این ناراحتی و عذاب وجدان باعث می‌شود مرد برای عذرخواهی دوباره پیش رئیس برود که باعث بوجود آمدن ناراحتی دیگری می‌شود. رئیس حالا سرزنش کرده و او را از اتاقش بیرون می‌فرستد. در صحنه دوم داستان معلم سرخانه‌ای را می‌خوانیم که قرار است رئیسش حقوق دو ماه کار کردن او را بدهد. اما رئیس با زرنگی سر معلم را کلاه گذاشته و مبلغ ناچیزی به او پرداخت می‌کند. معلم تشکر کرده و می‌رود اما صاحبخانه او را دوباره صدا زده و از او می‌پرسد چه طور حاضر شده که اجازه دهد شخصی سر او کلاه بگذارد، دختر جوان جواب می‌دهد در خانه‌های دیگر همین مقدار هم به او نمی‌دادند. در صحنه سوم می‌خوانیم که خادم کلیسایی به خاطر درد دندان به دندانپزشکی مراجعه می‌کند اما با دستیار دندانپزشک روبرو می‌شود. خادم ابتدا قبول نمی‌کند دندانش را به دست دستیار بدهد اما با اصرار دستیار این ریسک را پذیرفته و مجاب می‌شود که او دندانش را بکشد. اما دستیار تنها تاج دندان را می‌کشد. حالا آن دو با مشکل دیگری روبرو می‌شوند که چه طور ریشه دندان را بکشند.
در پرده دوم هم با سه داستان دیگر روبرو هستیم. صحنه اول داستان نویسنده روایت می‌شود که در کنار بارانداز اسکله‌ای با یک ولگرد روبرو می‌شود، ولگرد از نویسنده می‌خواهد که به او مقداری پول بدهد تا او نقش افرادی که خودشان را غرق می‌کنند را بازی کند. نویسنده ابتدا قبول نمی‌کند اما وقتی متوجه می‌شود که این رفتار در آن منطقه یک کار همیشگی‌ست تصمیم می‌گیرد که نمایش مرد ولگرد را ببیند. در داستان دوم دختر بازیگری برای تست بازیگری پیش نویسنده (چخوف) آمده و با حال خرابش سعی می‌کند یکی از صحنه‌های نمایشنامه سه خواهر چخوف را برایش بازی کند. و در صحنه سوم پرده دوم داستان زن سمجی را می خوانیم که برای گرفتن بخشی از پول حقوق شوهرش به جای اداره‌ای که در آن کار می‌کرده به بانکی می‌رود که شوهرش در آنجا چک‌هایش را نقد می‌کرده. رئیس بانک که از بیماری نقرس رنج می‌برد تحمل رفتارهای زن را ندارد و برای اینکه هر چه زودتر بتواند از دست جیغ‌های زن رها شود به او مبلغی که می‌خواهد را می‌دهد و زن را از آنجا بیرون می‌کند. در صحنه آخر هم نویسنده با مخاطبان در مورد ایده‌هایش صحبت می‌کند.
نمایشنامه پزشک نازنین که توسط آهو خرمند ترجمه شده همواره سعی دارد با شوخی‌هایی در خود قصه و دیالوگ‌ها طنز موجود در نوشته‌های چخوف را بیشتر عیان کند. متنی ساده و همراه با مفاهیم انسانی، هم برای اجرای صحنه‌ای مناسب به نظر می‌رسد و هم برای نمایش رادیویی. اگر چه بارها این نوشته کار شده اما نگاه طنز و انسانی آن کهنه شدنی نیست. این متن شانزدهمین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

خواندن مجموعه داستان‌های کوتاه ترجمه شده در ایران شاید گاهی به میل و سلیقه مترجم در انتخاب آثار باشد اما با همین حال می‌توان تنها به یک مورد خوب آن که آشنا شدن با سایر نویسنده‌ها‌ست هم اشاره کرد. رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید، ترجمه آبتین گلکار منتشر شده در نشر چشمه هم از آن دست مجموعه داستان‌هاست که به انتخاب مترجم گردآوری شده. در این مجموعه این داستان‌ها را می‌خوانید و با نویسنده‌های آن آشنا می‌شوید: دختر بخارا-حیوان وحشی-پالتوسیاه-زن آدم‌کش-حادثه خانوادگی-نیکا-رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید-وان گوگ- آدم‌کش و دوست کوچکش.
دختربخارا: دختری شرقی با جوانی روس ازدواج کرده و به خانواده پدری پسر جوان که در حوالی موسکو زندگی می‌کند وارد می‌شود. پدر پسر که دکتر است پس از مدتی فوت می‌شود و پسر مدتی بعد پس از به دنیا آمدن فرزندش که سندروم دان دارد زن شرقی‌اش را رها کرده و می‌رود. حالا زن جوان باید به تنهایی از فرزندش مراقبت کند اما کمی بعد متوجه می‌شود به بیماری مبتلا شده که تا مدتی دیگر او را می‌کشد. او باید برای آبنده دخترش تصمیم بگیرد.
حیوان وحشی: زن جوانی بعد از مرگ شوهرش متوجه می‌شود که گربه‌ای به خانه‌اش راه پیدا کرده اما توانایی بیرون کردنش را ندارد، از هر راهی که او را بیرون می‌کند، کمی بعد گربه دوباره خودش را به داخل خانه می‌رساند. بوی بدش آسایش را از زن گرفته تا اینکه زن موضوع را به رئیس شوهرش می‌گوید. (رئیس شوهرش پس از مرگ شوهر زن را به استخدام همان شرکت درآورده). روزی رئیس به خانه زن آمده و گربه را از پنجره به بیرون پرتاب می‌کند. گربه و بو ناپدید می‌شوند.
پالتو سیاه: روایتی سوررئال از لحظات قبل از مرگ یک دخترجوان که دوباره به زندگی باز می‌گردد.
زن آدم کش: برتا که از پسر عمه‌اش حامله شده و طی یک اشتباه محاسباتی دست به قتل او می‌زند از طرف خانواده مقتول بخشیده می‌شود. یکی از پسرهای شهرشان که از همان دبیرستان عاشق برتا بوده با او ازدواح می‌کند و زندگی‌اش را می‌گذراند. راوی داستان یکی از نوه‌های خواهر بزرگ‌تر برتاست که داستان زندگی او را تا لحظه مرگ نقل می‌کند.
حادثه خانوادگی: داستان تکراری پیرمردی که برای دیدن فرزندش خبر مرگ خودش را از طریق فرزند کوچکتر برای دیدن فرزند بزرگترش به او می‌رساند.
نیکا: مردی که نگاه فلسفی به زندگی و دنیای پیرامونش دارد طوری گربه‌اش را توصیف می‌کند که تا پایان داستان گویی زندگی معوشقه‌اش به نام ورونیکا را روایت می‌کند.
رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید: پسر جوانی بعد از گذراندن سربازی و بازگشت به دانشگاه و تمام کردن سال دوم، به خاطر حرف دختری (به قول راوی) هرزه، تصمیم می‌گیرد به باشگاه رفته و کمی هیکلش را تغییر دهد. دور شدن از حال و هوای دانشگاه و ورود به باشگاه باعث می‌شود روحیاتش به سمتی برود که حتی با اسلحه برای مبارزه با چند شورشی به سمت بازار شهر برود. او دیگر انگار آن جوانی که در مقابل حرف دختر و چند پسر همراهش بی‌تفاوت باشد نیست.
وان گوگ: دختری ناخواسته گوش غریبه‌ای در خیابان را می‌کند. او به خانه آمده و سعی می‌کند گوش را از طریق توالت به فاضلاب بفرستد، اما مدتی بعد متوجه می‌شود گوش یک گوش متفاوت است و می‌تواند نفس بکشد، و این سعی بر غرق کردنش باعث شده گوش بیمار شود. کمی بعد گوش می‌میرد و از طرفی سر و کله صاحب گوش پیدا می‌شود و گوش دختر را برای خودش برمی‌دارد.
آدم‌کش و دوست کوچکش: مردی قوی هیکل به همراه دوست کوچکترش و راوی در یک پایگاه نظامی یگان ویژه هستند. قوی‌هیکل علاقه زیادی به تیراندازی به مردم یا جانوران دارد. در پی یکی از عملیات‌هایشان مرد قوی‌هیکل که زندگی چندان خوبی با همسرش ندارد کشته می‌شود. کمی بعد متوجه می‌شویم انگار ارتباطی بین زن مرد قوی‌هیکل و دوست صمیمی‌ او وجود داشته و راوی در انتها متوجه این ارتباط می‌شود.
جنگ به عنوان نقطه مشترک برخی داستان‌ها آنها را در کنار هم قرار داده، اما در کل داستانهایی با روایت خوب و گاه تاثیرگذار تبدیل به مجموعه‌ای شده که برای شناخت بخش کمترخوانده شده نویسنده‌های روس در زبان فارسی می‌تواند دریچه خوبی باشد.

| بدون نظر