دو نمایشنامه تراس و روال عادی در مجموعه نمایشنامههای بیدگل از ژانکلودکریر به چاپ رسیده است. دو نمایشنامهای که دو دنیای متفاوت را به تصویر میکشد. در نمایشنامه تراس که تا حدودی فضای سوررئالی نیز دارد، داستان خانهی زوج جوانیست که توسط زن برای فروش گذاشته شده است. مرد که از تصمیم همسرش خبر ندارد با تصمیم دیگر زن که همان ترک کردن اوست مواجه میشود. در این بین زنی به نمایندگی از معاملات املاکی مشتریان مختلفی را برای خرید خانه میآورد. در مقطعی تمامی شخصیتها درگیر خانه، رفتن زن، افتادن مشتریها از تراس و حتی علاقمندی یکی از بازدیدکنندگان نسبت زنی که قصد رفتن دارد میشوند. در نهایت شخصیتها خانه را ترک میکنند و شوهر سابق زن میماند و مردی که با دیدنش عاشقش شده.
در نمایشنامه روال عادی داستان مخبری را دنبال میکنیم که حالا توسط مافوق خود به خاطر پارهای از توضیحات فراخوانده شده است. گفتوگویشان که انگار خبر از به دردسرافتادن خبرچین را میدهد به جایی میرسد که مافوق جایگاهش تهدید میشود و ممکن است به سرنوشت همکار قبلی خود دچار شود. عاقبتی که جایی جز زندان نیست.
هر چه نمایشنامه تراس پر از نشانهها و فضاسازی منحصربفرد است، نمایشنامه روال عادی یک شخصیتپردازی حساب شده و قرار دادن دو کاراکتر در دو موقعیت متفاوت و جابهجا شدن این موقعیتها را به خوبی نشان میدهد. نمایشنامه تراس تمرین خوبی برای تحلیل نشانهشناسی و نمایشنامه روال عادی تمرین خوبی برای تحلیل روانشناختیست. این دو نمایشنامه در یک کتاب و در مجموعه نمایشنامه اروپایی نشر بیدگل توسط اصغر نوری ترجمه شده است.
امشب بعد از سالها پدرم روایتی رو گفت که تا به امروز ازش اطلاعی نداشتم.
سالها میدونستم پدربزرگم در گذشتههای دور به خوزستان مهاجرت کرده اما نمیدونستم چرا. یعنی در تصورم این بود به خاطر شغلش منتقل شده اما انگار اینطور نبوده.
پدربزرگم در گارد گمرک اسکله بندرعباس شاغل بوده، رضاشاه برای تبعید به اسکله بندرعباس میاد. پیش از رفتنش، پدربزرگم چند کلامی همصحبتش میشه. چند کلام همان و تبعید کردن اون هم به خوزستان همان.
عجیب بود برام، عجیب.