امروز حین دیدن فیلم «جنایت بی‌دقت» متوجه شدم یکی از ایده‌هایی که مدت‌ها روی آن کار می‌کردم سوخته است. فیلمنامه «گلوله‌ای در مشت» را مرداد ۹۶ به بهانه جشنواره فیلمنامه‌نویسی گمبرون نوشتم. بعد از آن بارها و بارها فیلمنامه را بازنویسی کردم اما هرگز  فرصت ساخت آن پیش نیامد. علیرغم حمایت‌های دوستان و همراهان همیشگی و تشویق‌های بزرگان، عدم بودجه کافی برای ساخت، بهانه‌ای شد که کار از بخش پیش‌تولید جلوتر نرود. البته از نظر خودم نبودن منبع مالی فرصتی بود برای کامل کردن فیلمنامه و پیدا کردن مشکلات ریز و درشت و حل کردن آن‌ها، اما حال با دیدن فیلم جناب مکری به این نتیجه رسیدم که فیلمنامه را بگذارم یک گوشه‌ای بین فایل‌های کامپیوترم خاک مجازی بخورد. چرا که عنصر اصلی پیش‌برنده فیلمنامه «گلوله‌ای در مشت» همان عنصر به کار گرفته شده در «جنایت بی‌دقت» است؛ سفر در زمان در ایرانِ گذشته و حال.

از آنجا که بیشتر علاقه‌مندم روی ایده‌های جدید کار کنم تصمیم گرفتم «گلوله‌ای در مشت» را در همان مرحله‌ی فیلمنامه تمام کنم و پرونده همیشه بازش را ببندم. دیدن فیلم «جنایت بی‌دقت» باعث شد بالاخره «گلوله‌ای در مشت» برای من تمام شود. حال شاید بتوانم با خیال آسوده‌تری به ایده‌ها و فیلمنامه‌های دیگرم بپردازم.

برای ادای دینم به فیلمنامه محبوبم، تصمیم گرفتم فایل آن را منتشر کنم.اگر دوست داشتید «گلوله‌ای در مشت» را از لینک زیر بخوانید و اگر نظری داشتید با من در میان بگذارید. پیشاپیش از صبوری و وقتی که می‌گذارید ممنونم.
لینک دانلود: گلوله‌ای در مشت

پ.ن: فیلمنامه «گلوله‌ای در مشت» در جشنواره فیلمنامه‌نویسی گمبرون جایزه بهترین فیلمنامه کوتاه داستانی را دریافت کرد و در برنامه پیچینگ سینمای  جوان برای ساخت تایید شد اما بودجه کافی جهت ساخت به آن اختصاص داده نشد.

| بدون نظر

مجموعه داستان «دوچرخه، عضله، سیگار» شامل هفت داستان از ریموند کاروند نویسنده فقید آمریکایی‌ست. سادگی و در عین حال عمیق شدن در رفتارها و درونیات شخصیت‌ها شاید از مهترین خصیصه‌های آثار کارور باشد. داستان‌هایی که ممکن است برای هر انسان در هر جای جهان رخ دهد اما توجه ویژه کارور به نزدیک شدن به روحیات شخصیت‌های درگیر این رویدادها و انتخاب لحظات پیش‌ پا افتاده اما حساسی که مسیر زندگی شخصیت‌ها را تغییر می‌دهد از جذابیت‌های آثار اوست. آثاری چون «چیزی خوب و کوچک»، «پاکت‌ها»، «دوچرخه، عضله، سیگار» و «مردم‌آزارها» از خوب‌های این مجموعه است. این کتاب با ترجمه شهاب حبیبی در انتشارات چلچله به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

کتاب «جنوب بدون شمال، داستان‌های زندگی مدفون» مجمموعه داستانی از نویسنده آمریکایی چارلز بوکوفسکی‌ست که حتی بدون توجه به مصاحبه‌ای که در پایان کتاب با او صورت گرفته، می‌توان حدس زد که بخش‍هایی از آن اتوبیوگرافی خود نویسنده است. داستان‌هایی که با زندگی واقعی نویسنده در آمیخته شده و به خوبی دائم‌الخمری، بیکاری و روابط متعدد شخصیت‌‌های داستان‌هایش را به تصویر می‌کشد. چارلز بوکوفسکی از سیاست، نویسندگی، کارگری، بیماری، شهرت، پول، فقر و ناکامی‌های متعدد در زندگی که بی‌شک خود او نیز برخی از آنهار ا تجربه کرده داستان‌هایی ساده اما جذاب خلق کرده است. از بین آثار منتشر شده در این مجموعه می‌توان به داستان‌های خوبی چون «پرل هاربر یادت هست؟»، «پیتزبورگ فیل و شرکا»، «دکتر نازی»، «شیطان جذاب بود»، «مزدور»، «آن‌طور که مرده‌ها دوست دارند» و «همه امراض دنیا و مرض من» اشاره کرد. مجموعه داستان «جنوب بدون شمال» در نشر افق توسط شهرزاد لولاچی ترجمه شده که بی‌شک خواندنش برای مخاطب (حتی با وجود سانسورهای متعددی که در جای‌جای مجموعه مشخص است) تجربه جدیدی خواهد بود.

| بدون نظر

این جهان مزخرف یه مدرسه‌ است بدون برنامه‌ی کلاسی.‌ هیچ وقت نمی‌دونی الان زنگ چیه. فقط منتظری زنگ خونه زده بشه.

| بدون نظر

مرگ، یک زخمه رو تن بقیه.

| بدون نظر