۲. چند روز مانده به انتخابات گوشی تلفن همراهم را دزدیدند . دیری نگذشت که همه چیز را به فراموشی سپردم . چون کم کم داشتم خودم را برای شرایط جدیدتری آماده می کردم که احتمال داشت در آن فضائی بوجود بیاید تا با کمی تغییر ، جامعه به سمتی برود که شاید که شاید که باز هم می گویم شاید حد اقل دست چند جوان بیکار و الاف در کوچه و خیابان به جائی بند شود تا بعد از آن شاهد این جور زور گوئی ها و زورگیری ها نباشیم . بعد از انتخابات تغییر بوجود آمد . برای رفاه حال شهروندان کارخانه ها ، شیشه های نوشابه ی بیشتری تولید کردند و خدا را شکر زورگیرها تعدادشان زیاد شد را نمی دانم اما میانگین سنی شان کمتر شد . تلویزیون خبرهای خوبی پخش کرد و گفتند فلانی نمرده است بلکه از بالای بالکن پریده پائین و پایش شکسته و برای اینکه مادرش ناراحت نشود دو ماه خانه نیامده . (بلا نسبت مردم را … فرض کرده اند ) تغیرات دیگری هم بوجود آمد اما برای اینکه جوهر پرینتر آن دوستی که هر روز کارش آرشیو نمودن مطالب وبلاگ دوستان به صورت مکتوب است تمام نشود از گفتنش صرف نظر می کنم . این مقدمه چینی ها برای آن بود تا باز به این مسئله برسم که چندی پیش باز یکی از دوستان در راه منزل توسط چند جوان و نوجوان مورد ضرب و شتم قرار گرفت و تلفن همراه و مقدار پولی که بهمراه داشت را با خود بردند . سن یکی از آنها شاید به هفده سال نمی رسید…
۳. انرژی هسته ای که تنها مشکل ما بود و قرار بود برای آیندگانمان به جای بگذاریم و خودمان هم کمی ازش برداریم هم خدا را شکر چند روز پیش در ژنو حل شد و همین روسیه که تا چند روز قبل تَرَش داشت از تحریم بیشتر علیه ایران حمایت می کرد قرار شد اورانیومش را غنی تر کند و بفرستد … بیکاری هم که با عوض کردن تعریف فرد شاغل ، کم کردیم و انرژی هسته ای هم که داریم . همه چیز هم خوب است اگر برایتان قابل باور نیست اخبار نیمروزی یا بیست و سی را حتماً ببینید .
* دیالوگی از نمایش کوارتت به کارگردانی امیر رضا کوهستانی