پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم منم و منظورم این بود که از این پس دومین نفری که قرار است در کلاس چیزی بخواند منم، فکر نمی‌کردم این حس مزخرف دوم بودن اینطور سال‌ها گریبانم را می‌گیرد. دوم بودن در چیزهایی که دیگر دوستشان نداشتم. در این چند روز اخیر دارم دوباره حس می‌کنم که پس رانده می‌شوم. انگار کناری ایستادی که با عابرین پیاده برخورد نکنی، اما کسی باز تو را هل می‌دهد عقب‌تر. گوشه‌تر. دورتر.
با اینکه بارها خودم خودخواسته یا ناخواسته عقب‌تر رفته‌ام اما هنوز برایم عادی نشده. هنوز از این حس هل داده شدن متنفرم.
آدمهایی را بهم نزدیک می‌کنی همان‌ها هلت می‌دهند عقب‌تر.

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد غذایی معمولی چیزی سرهم کردم، کارم یک معنی بیشتر نداشت. تلاش برای بقا و زنده ماندن.
وقتی غذا را سر میز گذاشتم. نسترن از اعماق یخچال یک لیمو پیدا کرد و چکاند روی غذا. کاری که صد سال دیگر هم به فکرش نبودم. آن یافتن چیزی به اسم لیمو برای طعم دادن به یک غذای تکراری اسمش زندگی کردن بود.
معنی زندگی کردن و تفاوتش با زنده بودن برایم روشن‌تر شد. زندگی کردن چاشنی اصلی زنده بودن است.
سپاس نسترن.

من که راضی نیستم حتی یک‌ ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها (محبین فلسطین) در حد یک غُر معمولی بگه اون‌ پولی که قراره واسه اربعین خرج کنید رو بدید به گرسنگان فلسطینی؟
خیر.
چرا؟
چون باید از حکومت این رو بخوان. و در این دوراهی دلسوزی برای فلسطین (شبه اخلاقانه، کم خطر و ریاکارانه) و مطالبه از حکومت (با شهامت و حداقل اندکی صادقانه)، به سیس انسان‌دوستی گرفتن در حد اعلام اینکه فلسطینی‌ها گرسنه هستند قناعت می‌کنند‌. و هزینه‌ای بیش از این هم حاضر نیستن بدن.
از طرفی اون وجهه نوع‌دوستی‌ (فیک‌) که از جنس همون «وطن‌پرستی» دوازده روزه بود هم حفظ می‌شه‌. هم خودشون راضی هستند و هم حاکمیت‌.
چرا نوع‌دوستی فیک؟
چون یکبار به وضعیت اسفبار هم‌وطن‌هامون در سیستان، بشاگرد و هزار جای دیگه‌ی این مملکت که در فقر مطلق هستند به اندازه یک هشتگ هم حاضر به همراهی و یا به پرسش کشیدن حاکمیت نبودند. خروجی این اداها می‌شه مبارزه بی‌خطر با دشمنان جمهوری اسلامی، یا نهایتا وزیر مخابرات یا نمایندگان شورای شهر.

نوشته‌های پیشین

دندان فیل

بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله‌، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم

خفه‌خون گرفتگان

۹۶ خفه‌خون ۹۸ خفه‌خون ۴۰۱ باز هم خفه‌خون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون می‌رسید به صفوف اسلحه به دستان

یک تصادف ساده

اوج سینمای پناهی «طلای سرخ» بود و «دایره». بعد از جریانات ۸۸ و دستگیری انگار پرت شد به دنیای دیگری. در این چند فیلم اخیر

ما در استودیو جیبلی

با بالا گرفتن تب تبدیل عکس‌ها به فرم نقاشی‌های استودیو جیبلی، دیدم برای این کار هوش مصنوعی باید نسخه پلاس خریده باشید اما هوش مصنوعی