این مصاحبهی دوستانه ماحصل برخورد با یک کتاب بود که قطعا ما را رنجانده بود. در واقع این هجو همان کتاب به اصطلاح سینماییست. تازه این مصاحبه عکس هم داشت که فعلا به همین نوشته ها بسنده میکنم. :)
مصاحبه شهاب آب روشن با سهند خیرآبادی پیرامون سیاست شبه قارهای با نگاه آنامورفیک به هژمونی آنتروپیک
هر دو درگیر کنفرانس هستی شناسی تروماتیک در ژانسینیستی سینمای شمشیر و خون بودیم ، سهند دعوت من رو برای مصاحبه پذیرفت اگرچه می دونستم خیلی خسته است .
شهاب : سهند جان می دونم که تو با هژمونی انتروپیک کاملا مخالفی ، من می خوام از تو بپرسم نقاط تلاقی پاردوکسیکال دو مفهموم هژمونی و افیون مارکس دقیقا کجاست ؟
سهند: مرسی شهاب. همانطور که گفتی من با هژمونی به بنیانیت آنتروپیک مخالفم، نه با هژمونی به مفهوم آنتروپیک. ببین، مفهوم با بنیانیت دو مقوله جدا از همدیگه ست. به عنوانِ مثال، این موزهایی که الان جلوی ماست، بنیانیتِ همان گفته ژان میشل ریپ است که میگوید: جهان به میوه ی کال و رسیده تقسیم میشود. در بنیانیتِ افیونِ مارکس ما نمایانِ ابژه ی لایزالِ سرکوبگرانه ی آنتروپیک را شاهیدم. حال به همین منوال، موزهای روبروی ما، بنیانیتِ هژمونی را با سوژه ی نرسیده جواب گو است. پس با این حساب، من دلیلِ مخالفتِ خود با بنیانیتِ آنتروپیک را در همین روال میبینم.
شهاب : خب یعنی تو می خواهی بگویی ابژه ی سرکوب شدهی افیون مارکس همان موزهای سبز است که ممکن بود جلوی ما به خاطر جبر تروماتیک باشد یا نباشد معروف ژیژک است ؟
سهند: دقیقن همینطور است.
شهاب : خب ببین در نمایشنامهی پردهی آخر اثر ژیلبر سسیرون جایی هست که مرد می گوید : شاید، ولی می تونیم همه چی رو واضح ببینم . شما چه طور؟ شماهم می تونین ؟ آیا این واضح دیدن اشاره به معنای مفهوم مطلق تردید یا عدم قطعیت نظریه خواننده محور بخش سبک شناسی عاطفی است ؟
سهند: علائم همان است، اما نشانه ها نه. همانطور که تو گفتی، عدم قطعیت در نظریهی خواننده محور، بخشِ سبک شناسی عاطفی است. اما بگذار جورِ دیگری به سوالات، که بسیار سوالِ مهمی است، نگاه کنیم. ما در تئورییه آنتینومییه ایمانوئل کانت، بحثِ دیگوامئوچیک در مولکولهای بنیادینِ پارادوکسیکال را شاهدیم. حال عدم قطعیت را میتوان در همین پارادوکسِ مولکولییه کانتی مشاهده کرد. یعنی…
شهاب : آهان ، خوب شد گفتی مولکولهای کانتی ، چون دقیقا فوکو هم همین مبحث رو در کتاب
the enunciated
یا همان محتوای گفته که متاسفانه در ایران ترجمه نشده مطرح می کنه ، البته مثل کمدی اخلاقی ژان باپتیست پوکلن که بنیانگذارش در فرانسه هست اون میگه
، je suis, avec je suis,
دقیقا مثل داستانهای کتاب عهد عتیق، از جمله صفر پیدایش که در اون با همین مضامین آدم و حوا رو مورد خطاب قرار میده .
سهند: قصهی حوا و آدم در بنیانهای معنای مفهوم واقعییه تراژیکِ زندگی از دیدگاه میگل دِ اونامونو در کتابِ دردِ جاودانگی بیان شده است. خلوصِ خاصِ خلصه ی خالصانه ی انسانِ آنتینومی پیچیدگییه درونییه همان بنیانی است که ژیژک آن را به شکلِ آنتی تزِ هگلی در عبارتِ: آنتی اودیپ ادامهی همان اودیپ است، مطرح میکند. جای آن دارد تا برای روشنتر شدنِ قضیهی فیمثل از قانونِ پیدایشِ نقطهی صفرِ فیزیک به نظریهی پرفسور هازنبرگ استناد کنیم. هایزنبرگ اتمهای فرایافتهی سوداگرایانه را، همانطور که تو گفتی، در موردِ عدم قطعیتِ رها یافته در نظریهی خواننده محور بیان میکند.
شهاب : بله ، بله . بنیانهای معنای مفهوم واقعییه تراژیکِ زندگی ، اتمهای فرایافتهی سوداگرایانه رو توجیه می کنه
خب سهند جان ، من فکر میکنم برای خواننده های عام این گفت و گو فعلا کافی باشه ، هر چند من سر مساله اتم های فرایافتهی سوداگرانه از منظر هایزنبرگ با تو هم رای نیستم که می ذارم برای جلسه ی بعد یعنی بعد از کنفرانس هستی شناسی تروماتیک در ژانسینیستی سینمای شمشیر و خون که می دونم قطعا کنفرانس خوبی خواهد بود.