«سرخ مثل دریا» داستان پسر جوانی به نام عامر را روایت میکند که ذره ذره از زندگی عادی خود در کنار خانوادهاش به سمت ماجراهایی کشیده میشود که انگار توانی برای کنترل آنها ندارد. او در یک عروسی با جوانی به نام سعید که سابقهی چندان خوبی ندارد آشنا میشود. این آشنایی باعث میشود در یک عملی که در جنوب به نام «دربست فراری» معروف است با یک رانندهای درگیر شوند. این درگیری که به مرگ راننده منجر میشود ضربه روحی جبران ناپذیری به عامر وارد میکند. چون او خودش را عامل مرگ راننده میپندارد. قبول نشدن او در دانشگاه افسری، رفتنش به سربازی و آشناییاش با سربازی به اسم شاهرخ حوادث بیبازگشت دیگری را پیش پای او میگذارد. فرارش از سربازی و قاچاق روی دریا و مرگ شاهرخ مسیر زندگیاش را با شخصی به نام عقیل پیوند میزند. در انتها عقیل تصمیم میگیرد عامر را که یک عامل دردسرساز است از پیش پا بردارد.
+
از نکات مثبت این رمان میتوان به ایده جذاب آن اشاره کرد. ایدهای که در گسترشش به یک پیرنگ استخواندار باز به کشش آن افزوده و باعث میشود که خواننده در دام توصیفات و تشریحات کسلکننده در طول داستان گرفتار نشود. برخی شخصیتها پرداخت خوبی دارند. عقیل که از نیمه داستان اضافه میشود به عنوان یک آنتاگونیست رسالتش را به خوبی انجام میدهد. او علیه قهرمان (عامر) به عنوان یک دوست برخواسته او را به دردسرهای تازهای میکشاند و مانع رهایی عامر از دام حوادث پیش رویش میشود.
نویسنده همچنین با شناخت خوب از باورها، آداب و فرهنگ مردم جنوب در استان هرمزگان توانسته آنها را در بخشهای مختلف رمان تقسیم کند. به نحوی که او تا پایان همواره چیزی برای شگفتزده کردن مخاطب دارد. «سرخ مثل دریا» علاوه بر گسترش داستان خیالی عامر، روایتگر واقعی درد و رنج مردم جنوب در سالهای نه چندان دور است که همواره میتوان رد پایش را تا همین حالا دید. جوانهای بیکاری که انگار سهمی از موقعیتهای اقتصادی این منطقه ندارند. قاچاق و اعتیاد که کماکان حضورش در زندگی خیلی از بومیان قابل مشاهده است و خرافات که هر بار با رنگ و بویی تازه خودش را بازتولید میکند.
امیری در این رمان با به کار گیری برخی اصطلاحات و واژگان رو به فراموشی هرمزگان سعی در زنده نگه داشتنش آنها داشته که قابل ستایش است و همین تلاشها رمان «سرخ مثل دریا» را از یک اثر تک بعدی که تنها قصد سرگرمی دارد دور میکند.
–
رَوَند دومینووار حوادثی که پیش پای عامر قرار میگیرد در بستر زمانی کوتاهی رخ میدهد. شاید گستردهتر کردن زمان به وقوع پیوستن این میزان حوادث و پیشآمدها میتوانست برای مخاطب باورپذیرترش کند.
منفعل بودن عامر در پذیرفتن حوادث و تصمیماتی که نقش چندانی در گرفتن آنها ندارد گاهی آزاردهنده میشود. به گونهای که او را یک شخصیت کاملا بیاراده معرفی میکند که مستعد هر گونه گرفتاری دیگری هست. شاید شخصیتهای منفعل و ابله به روند گسترش پیرنگ کمک کنند اما ذره ذره برای مخاطب دستشان رو میشود و آن طیف خاکستری شخصیت به یکی از دو سمت سیاه یا سفید میل میکند.
با وجود پاورقیهایی که در این اثر به فهم بیشتر اصطلاحات و واژهها و باورهای مردم جنوب کمک میکند، تعدادی پاورقی جایشان خالیست. در جایی که اشاره به لارک میشود. توضیح جغرافیایی لارک؛ جنوبیترین خاک ایران میتوانست از دیالوگ عقیل کم و به پاورقی اضافه شود. یا جایی که فیتوپلانکتون معرفی میشود میتوانست به «هوچراغی» (که در گفتار مردم جنوب به کار میرود) تبدیل و توضیحش در پاورقی افزوده شود.
حضور روح مرد راننده و شاهرخ در روند داستان با پسزمینهی مستحکمی که عامر به آنها دارد قابل قبولتر است اما زنان کولی با اینکه در ابتدای داستان حضور دارند اما تکرار حضورشان سوالبرانگیز است.
با این حال «سرخ مثل دریا» سعی دارد خودش را از زبانبازیها برخی آثار فارسی دور کند، مخاطب را در متن داستان قرار داده و او را به همراه عامر و سرنوشتنش با بخشی از زندگی مردم جنوب آشنا کند. خواندن این رمان برای علاقمندان به رمان فارسی و همینطور فیلمسازان برای اقتباس یک اثر پرکشش و جذاب پیشنهاد میشود. «سرخ مثل دریا» سال ۱۴۰۱ در نشر مرواید منتشر شده است.