پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

دوم بودن

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم منم و منظورم این بود که از این پس دومین نفری که قرار است در کلاس چیزی بخواند منم، فکر نمی‌کردم این حس مزخرف دوم بودن اینطور سال‌ها گریبانم را می‌گیرد. دوم بودن در چیزهایی که دیگر دوستشان نداشتم. در این چند روز اخیر دارم دوباره حس می‌کنم که پس رانده می‌شوم. انگار کناری ایستادی که با عابرین پیاده برخورد نکنی، اما کسی باز تو را هل می‌دهد عقب‌تر. گوشه‌تر. دورتر.
با اینکه بارها خودم خودخواسته یا ناخواسته عقب‌تر رفته‌ام اما هنوز برایم عادی نشده. هنوز از این حس هل داده شدن متنفرم.
آدمهایی را بهم نزدیک می‌کنی همان‌ها هلت می‌دهند عقب‌تر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های پیشین

درباره‌ی پیر پسر

فیلم در قد و قواره‌ی تعرف و‌ تمجید‌های اغراق‌ شده که پیرامونش شکل گرفت نبود. تدوین‌ نقشش را به خوبی ایفا نکرد، جایی که می‌توانست

درس‌های خودآموز

به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن، یک چیز خیلی مهم است. وقتی چشمه جوشیدن خلاقیت خشک شده و به هر ریسمان باریکی چنگ می‌زنی

سنگ بزرگ

همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر می‌کنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار می‌شه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».

دوم بودن

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم

معنی زندگی کردن

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد