شماره چهل‌ونهم از مجموعه نمایشنامه‌های دورتادور دنیا شامل دو نمایشنامه است که همانطور در مقدمه کتاب آمده آثاری‌ست که در جشنواره فجر سال ۹۷ نمایشنامه‌خوانی شده‌اند. دو نمایشنامه‌ای که به خاورمیانه پر التهاب مربوط است. در متن اول «ئی ـ قاچاقچی.کام» نوشته‌ی صدِف اِجِر ما با سه شخصیت زن از سه کشور جهان سوم طرفیم که هر کدام بنا به دلایلی قصد فرار به کشور دیگری دارند، آنابا از قبله‌ای در گوآتمالا، هوآمی از ویتنام و زینب اهل سوریه. آنها که هر کدام بنا به دلایلی مجبور به کوچ شده‌اند از طریق شخصیتی به اسم ئی ـ قاچاقچی.کام که تمام امور مربوط به قاچاق انسان را از طریق اینترنت و گوشی تلفن همراه هدایت می‌کند به کشور دیگری پناه می‌برند. این نمایشنامه روایتگر دردیست که انسانهای جهان سوم متحمل می‌شوند و برای پناه بردن به یک زندگی آسوده پا به سایر کشورهای پیشرفته می‌گذارند. آنابا که یک قابله محلی‌ست مجبور می‌شود به سمت آمریکا برود، هوآمی که یک آرایشگر زنانه‌ست به هوای کار در آرایشگاه وارد یک مرکز تن‌فروشی در فرانسه می‌شود و زینب که به خاطر داعش از سوریه فرار کرده پس از کشته شدن شوهرش رهسپار مجارستان شده تا به آلمان و سپس به لندن برسد. او باردار است.
فضاسازی و روایت این نمایشنامه جذاب‌تر از کار بعدی در این مجموعه است. «من مرگ را دوست دارم همچون شما که زندگی را» در فرانسه و در جشنواره آوینیون با مخالف شدید عده‌ای روبرو می‌شود. این متن که تماما گفت‌وگوی دو طرفه است، داستان یک تروریست الجزایری-فرانسوری را روایت می‌کند که در طی مدتی چند حمله تروریستی را به تنهایی انجام می‌دهد و حالا در آستانه‌ی دستگیری‌ست. مخالفان اجرای این نمایشنامه بر این باورند که نشان دادن وجه انسانی تروریست خطرناکی همچون مومو، به نوعی توجیه عملکرد اوست. به هر حال این متن جز گفت‌وگوی این شخص با یکی از پلیس‌هایی که در همسایگی او بوده و حالا برای به دام انداختنش با گروه حمله به نزدیکی خانه او آمده چیزی نیست. ما با بخشی از گذشته، و انگیزهای تروریستی او که همچون سایر مسلمانان افراطی قصد داشته باقی کفار را از زمین پاک کند، آشنا می‌شویم، در حالی که علی‌رغم قولی که به پلیس داده قصد ندارد در نهایت خودش را تسلیم کند و دنبال راه رهایی دیگری می‌گردد.
«ئی‌ـ‌قاچاقچی.کام ؛ من مرگ را دوست دارم همچون شما که زندگی را» چهل‌ونهمین اثر از مجموعه نمایشنامه‌های نشر نی است که توسط پالیز آرمانی، سوزان معصومیان و مرجان تاج‌الدینی ترجمه شده است.

| بدون نظر

نمایشنامه «شهر ما» نوشته تورنتون وایلدر داستان روستای کوچکی در حوالی نیورک اوایل قرن بیستم را در سه پرده روایت می‌کند. روستایی که زندگی عادی مردمش شبیه به هر جای دیگر دنیاست. وایلدر در این نمایشنامه همانطور که در موخره‌ی مترجم آمده تحت تاثیر برشت است. او این را بارها از طریق فاصله‌گذاری‌هایی که در طول متن به کار برده ثابت می‌کند. طراحی صحنه آنچنانی وجود ندارد و شخصت‌ها گاه با وسایل خیالی نقش خود را پیش می‌برند. راوی داستان یا همان شخصیت «مدیر صحنه» در جای‌جای نمایشنامه حضور داشته و به روایت داستان خط می‌دهد.
در پرده اول ما با معرفی روستا و دو خانواده اصلی نمایشنامه یعنی خانواده آقای وب و آقای گیبز آشنا می‌شویم. همانطور که از نام این پرده مشخص است قرار است زندگی روزمره شخصیت‌ها را دنبال کنیم. پرده دوم عشق و ازدواج است. پرده‌ای که در آن پسر آقای گیبز «جورج» با دختر آقای وب «امیلی» ازدواج می‌کند. البته راوی ما را به صحنه‌ای که آنها با هم تصمیم می‌گیرند ازدواج کنند هم می‌برد. جورج بازیکن موفق بیسبال شده اما از طرفی به خاطر علاقه‌اش به امیلی تصمیم می‌گیرد به زندگی مشترک با او فکر کند. آنها با پشتیبانی خانواده‌هایشان ازدواج می‌کنند. در پرده پایانی با مرگ شخصیت‌هایی که در دو پرده قبل دیده بودیم روبرو می‌شویم. از امیلی که سر زایمانش از دنیا رفته تا برادرش که به خاطر پارگی آپاندیش مرده. حتی در لحظات پایانی می‌بینیم که جورج هم به مردگان روستا اضافه می‌شود.
این نمایشنامه که پیش‌تر با نام شهر کوچک ما بارها ترجمه شده بود، این بار با نام «شهر ما» توسط مرجان موسوی کوشا در نشر نی در مجموعه نمایشنامه‌های دورتادور دنیا ترجمه شده است.

| بدون نظر

نمایشنامه «سوخته از یخ»  نوشته پیتر آسموسن داستان زن (سیبیل) و مردی (ایزبراندت) را روایت می‌کند که سال‌ها قبل در همسایگی هم زندگی می‌کردند و پس از مدتی عاشق یکدیگر می‌شوند. این عشق و علاقه زیاد تا زمانی ادامه پیدا می‌کند که دختر باردار می‌شود. و کمی بعد تصمیم می‌گیرد مرد را برای بزرگ کردن بچه‌ از زندگی‌اش بیرون کند. او تصور می‌کند که با این شرایط نمی‌تواند عشقش را بین فرزند و مردی که دوست دارد تقسیم کند. حالا پس از گذشت چند سال مرد که پیمانکار ساختن تعدادی مجتمع آپارتمانی شده قصد دارد خانه زن و دخترش (میرا) را برای ادامه روند آپارتمان‌سازی خراب کند، او نامه‌ای می‌نویسد و از دخترش می‌خواهد که برای یک روز وقتشان را با هم بگذرانند و با این شرط او دیگر خانه‌شان را خراب نکرده و برایش ارثی را هم در نظر می‌گیرد. شاگرد مرد (آدام) که پسر جوانی‌ست مامور نگارش و رساندن نامه به دختر می‌شود. در این بین مادر نامه را خوانده و آن را به دخترش می‌دهد. اما در پشت پاکت نامه یادداشت آدام که برای میرا نوشته را نمی‌بیند. همین یادداشت و قرار گذاشتن پشت پنجره باعث ایجاد علاقه‌ای بین میرا و آدام می‌شود. مادر که از این شکل‌گیری علاقه آگاه می‌شود، عدوم ورود آدام به خانه را به خدمتکارش (ماریا) اعلام می‌کند. اما چند روز بعد سروکله‌ی برادر آدام (دیوید) پیدا می‌شود. دیوید به بهانه جویا شدن نظر میرا در مورد دیدار با پدرش وارد اتاق او شده و خبر می‌آورد که آدام به خاطر برخورد با تراموا مجروح شده و دیگر نمی‌تواند میرا را ببیند، با همین حال او نامه شفاهی برادرش را برای میرا می‌‌خواند اما در ادامه از او می‌خواهد که با هم باشند ولی میرا فقط عاشق آدام است و علاقه‌ای به دیوید ندارد. او به میرا این خبر را می‌رساند که آدام شب گذشته مرده است. با شنیدن این خبر حال میرا خراب می‌شود. با رفتن دیوید سیبیل دکتری را بالای سر میرا می‌آورد. میرا حال خوبی ندارد، حتی با بازگشت دیوید و خواستگاری کردن رسمی میرا از مادرش، میرا او را با آدام اشتباه می‌گیرد. کمی بعد ناخوشی روانیِ میرا باعث مرگش می‌شود و دیوید با دیدن این صحنه جنون‌زده از خانه خارج می‌شود. سیبیل هر کاری می‌کند بدن بی‌جان میرا تکان نمی‌خورد. در صحنه آخر متوجه می‌شویم که ایزبراندت نقشه‌‌ای داشته تا با ایجاد علاقه بین آدام و میرا انتقامی از معشوقه‌ی سابقش بگیرد. حتی ایده نگارش چند خط نامه پشت پاکت از او بوده. آدام که زنده‌ است و تنها پاهایش را از دست داده شاهد اعترافات ایزبراندت می‌شود. ایزبراندت هم پس از کمی دردودل و توهین به آدام و همین‌طور گفتن این حقیقت که قصد داشته خانه را خراب کند اما با ورود به آنجا دیده کسی در خانه نیست روی زمین افتاده و می‌میرد.
نمایشنامه عاشقانه «سوخته از یخ» که سعی می‌کند با نگاهی سمبولیک به مقوله عشق (و عشق ازدست‌رفته) بپردازد، با مخفی کردن برخی اطلاعات عین دروغین بودن حضور پدر ماریا و همین‌طور اجیر شدن ماریا برای خبررسانی به ایزبراندت تا پایان جذابیت خود را حفظ می‌کند. البته با کم شدن حجم برخی منولوگ‌ها ریتم اثر می‌توانست مناسب‌تر باشد. کشف حقایقی از زندگی ماریا (اینکه احتمالا ایزبراندت پدر بچه اوست) و یا نقشه‌ای که در پایان در مورد انتقام ایزبراتدت لو می‌رود، تصاویر عاشقانه از دورانی که سیبیل در مورد آشنایی‌اش با ایزبراندت نقل می‌کند، باغی پر از بوی بابونه و شکوفه‌های گیلاس که نمادی برای شکوفا شدن یک عشق تازه است و خراب شدن خانه‌ای که نماد آخرین یادگاری این عشق به شمار می‌رود و یا برخی دیالوگ‌هایی که در جواب هم گفته نمی‌شوند، از جذابیت‌های این متن نمایشی‌ست.
نمایشنامه «سوخته از یخ»  نوشته پیتر آسموسن چهل‌وهفتمین نمایشنامه از مجموعه نمایشنامه‌های دورتادور دنیاست که با ترجمه مهسا خیرالهی در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

نمایشنامه «شکلک» که پیش از این اوایل دهه هشتاد اجرا شده بود اکنون در مجموعه دورتادور دنیا به چاپ رسیده است. نمایشنامه‌ای از نغمه ثمینی نمایشنامه‌نویس ایرانی که همچون سایر آثارش شاهد درآمیختگی چند دوره تاریخی هستیم. ایده‌ای که بارها توسط او در نمایشنامه‌هایش تکرار شده است. شریف و نرگس برای اینکه از دست خانواده‌شان فرار کرده باشند و برای اینکه نرگس روزهای آخر بارداری مخفیانه خودش را بگذراند به خرابه‌ای پناه می‌برند. خانه‌ای که به گفته اهالی محله سالهاست کسی در آن زندگی نمی‌کند. شریف نرگس را آنجا مستقر کرده و به سر کارش در یک آزانس بازمی‌گردد. شریف تا فردا باز نمی‌گردد. اما فردا صبح نرگس متوجه می‌شود زوج دیگری در آن خانه زندگی می‌کنند. حسن شکلکی و زنش عالیه. آنها که کارشان معرکه‌گیریست مدتی‌ست از دست اربابِ حسن (شعبون بی‌مخ) فرار کرده و به همان خانه متروکه پناه آورده‌اند. حسن مدتی قبل وقتی که به همراه شعبون بی‌مخ و باقی نوچه‌ها به تئاتری حمله‌ور شده بودند دختر بلیط‌فروشی به نام نقره را که از آن حمله شبانه غنیمت گرفته بودند به شعبون می‌‌سپارند. شعبون نقره را به عقد خود در آورده و پس از مدتی که به مشکل برمی‌خورند او را سه‌طلاقه می‌کند اما چون پشیمان شده و برای اینکه دوباره بتواند او را عقد کند از حسن می‌‌خواهد او را عقد کرده تا مدتی بعد دوباره نقره را پیش خودش آورد. حسن علاوه بر اینکه نقره را حامله می‌کند به شعبون هم می‌گوید که او فرار کرده و با عالیه و نقره به خرابه‌ای رفته تا از دید شعبون دور بمانند. حالا در زمان حال نرگس و شریف به دام آنها افتاده‌‌اند. حسن فکر می‌کند نرگس همان نقره‌است و سعی می‌کند از فرار آنها جلوگیری کند. از طرفی نرگس کم‌کم به مرحله زایمان نزدیک می‌شود. تا اینکه کمی بعد به کمک عالیه فرزندش به دنیا می‌آید. بچه‌ای که چهره‌اش ترکیبی از همه آنهاست و جنسیت نامشخصی دارد. برای همین هیچ کدامشان حاضر به پذیرفتنش نیستند. در انتها حسن و عالیه برای اینکه خودشان را برای رویارویی با شعبون آماده کنند شریف و نرگس را فراموش کرده و در حیاط می‌خوابند، شریف و نرگس هم برای اینکه به بچه رسیدگی کنند به داخل خانه باز می‌گردند.
ترکیب حال و هوای روز جامعه که احتمالا به درگیری‌های کوی دانشگاه ارتباط دارد با حمله به خانه مصدق و کودتای ۲۸ مرداد از زیرلایه‌های متن است که ثمینی با داستانی که طرح ریزی کرده آنها را با هم درآمیخته است. استفاده از شخصیت شعبون بی‌مخ به عنوان حلقه اتصال داستان حسن شکلکی و زنش عالیه با داستان نرگس و شریف از جذابیت‌های متن است. اما در کل بدون تلفیق این دو داستان و پرداختن به مساله حسن و جزئیات رابطه‌اش با نقره و شعبون می‌توانست به تنهایی بار داستانی و معنایی کافی را داشته باشد. البته شخصیت‌پردازی کلیشه‌ای حسن و عالیه که بارها در آثاری از این دست دیده‌ایم کمی از عمق شخصیت‌هایی که می‌توانستند حضور متفاوت‌تری داشته باشند کاسته است. «شکلک» را می‌‌توان اپیزود دوم نمایشنامه «خواب در فنجان خالی» دانست، و البته در ادامه سلسله نمایشنامه‌هایی که او با این فرم نگاشته است. درآمیختگی شخصیت‌ها و زمان‌های مختلف و همپوشانی داستانی اینها با یکدیگر.
«شکلک» نوشته نغمه ثمینی چهل‌و‌ششمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

«زبان تمشک‌های وحشی» نوشته‌ی نغمه ثمینی که همچون چند اثر پیشینش در آن شاهد روایت‌های تودرتو، شکست زمان و تکرار شخصیت‌ها هستیم، اینبار با همین فرم سراغ ایده‌ی اجتماعی دیگری رفته. زن (دنیا) و مردی (داوود) در دهمین سالگرد ازدواجشان قصد دارند با تکرار مسیری که شب ازدواجشان رفته‌اند به شمال رفته تا مادر دنیا را دیده و پس از بازگشت به تهران از همدیگر جدا شوند. داوود پس انتخاب موضوع تز دکترایش که مربوط به کشف زبان نخستین و منفصل نشده است، به این حقیقت دست می‌باید که زبان کنونیِ تمام فرهنگ‌ها همراه با دروغ و کج فهمی‌ست و این نمود را می‌توان در زبان تمام سیاست‌مداران دید. او به خاطر نوشته‌ها و حرف‌هایی که سر کلاس به دانشجویانش گفته و یا انتخاب تز دکترا، از کار بیکار شده و چندین ماه تحت بازجویی بوده. پس از گذشت یکسال از این اتفاق‌ها او و دنیا که حالا احساس می‌کنند حرفی برای گفتن ندارند و یا در بیشتر موارد زبان هم را متوجه نمی‌شوند تصمیم به آخرین سفر و جدایی گرفته‌‌اند. آنها در جاده با جوانی در چند موقعیت مختلف روبرو می‌شوند که در ادامه متوجه می‌شویم جوان قصد دارد آنها هر چه سریعتر به شمال رسیده تا بتواند نقشه قتلی که در سر دارد را عملی کند. با برش‌های پی‌درپی در سالهای مختلف زندگی مشترک دنیا و داوود به تغییر روند رابطه‌ی این دو پی می‌بریم و در نهایت متوجه می‌شویم این جوان، فرزند خودشان است که در دهمین سالگرد ازدوجشان در متلی به خاطر معاشقه آخرشان سلول‌های وجودی‌اش شکل گرفته، حالا او در هیئت فروشنده و تعمیرکار سر راه آنها قرار گرفته تا از شکل‌گیری این معاشقه جلوگیری کند. فلاش‌بک‌ها و مرور خاطرات و واکاوی مشکلات دنیا و داوود و در نهایت در جاده ماندنشان آنها را به متلی بین راه هدایت می‌کند.
در این نمایشنامه نغمه ثمینی سعی دارد با ارجاع به مسائل اجتماعی و سیاسی روز و نگاه سمبلیک به زایش یک فرد در این شرایط پر پیچ‌وخمِ درک نشدن انسان‌ها توسط یکدیگر، (زن و مرد، شکنجه‌گر و شکنجه‌شونده، قاتل و مقتول و …) دست بر یک درد جهان‌شمول بگذارد و آن هم غریبه بود انسان‌هاست بر اساس زبانشان.

اگر چه نمایشنامه تنها یک موقعیت ایستا را به تصویر می‌کشد و کشمکش به شکل کلاسیک آن وجود ندارد و شخصیت‌ها تنها مشغول خاطره‌بازی‌اند اما در کل، داستان بر پایه‌‌های تکرار‌ و فلاش‌بک‌هایی شکل می‌گیرد که (به خاطر تخصص ثمینی در این شیوه) فقط جذاب به نظر می‌رسند و نه دراماتیک. البته با این شرایط شاید یک داستان کوتاه یا نیمه بلند می‌توانست بستر مناسبی برای روایت این زندگی باشد. اگر چه پیش از این نمایشنامه تک پرده‌ای «فصل سالگردها» از جنی لین بیدر تقریبا با همین ایده به چند دوره از سالگرد ازدواج یک زوج پرداخته بود.
«زبان تمشک‌های وحشی» چهل‌وپنچمین نمایشنامه از مجموعه آثار دوتادور دنیاست که به قلم نغمه ثمینی در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

«سیندخت» نوشته فریده فرجامی‌ست. او از اولین نمایشنامه‌نویسان زن ایرانی‌ست که در این متن یکی از داستان‌های عاشقانه شاهنامه را به یک درام تبدیل کرده. داستانی که شاید در خود شاهنامه با تمامی جزئیات شاهدش باشیم اما اینجا با یک سری تفاوت‌ها که در ادامه به آن می‌پردازیم به یک متن نمایشی تبدیل شده است. زال پس از زندگی با سیمرغ به پیش پدرش سام بازمی‌گردد. سام برای اینکه با نبیره‌ی ضحاک مبارزه کند، به مازندران می‌رود. او آنجا با موجودات نیمه گرگ و انسان مبارزه کرده و آنها را از بین می‌برد. از طرفی زال که پس از تمرین‌های مختلف به جوانی برومند در سایر زمینه‌ها تبدیل شده تعریف دختر مهراب، حاکم کابل را می‌شنود. رودابه دختر مهراب هم از خوبی‌های زال شنیده و هر دو با اینکه همدیگر را ندیده‌اند دل به هم می‌بندند. زال به دیدن رودابه رفته و او را می‌بیند و متوجه می‌شود که رودابه از چیزهایی که درباره‌اش شنیده‌ کم ندارد. آنها تصمیم می‌گیرند که ازدواج کنند، اما با رسیدن خبر به گوش مهراب و سام هر دو مخالفت می‌کنند. مهراب می‌‌داند که منوچهر شاه ایران‌زمین‌ با شنیدن این خبر کابل را با خاک کیسان می‌کند و از طرفی سام هم می‌داند منوچهر قبول نمی‌کند که زال با رودابه (یکی از خویشاوندان ضحاک) وصلت کند. خبر به گوش منوچهر می‌رسد. او به سام دستور می‌دهد که کابل را به آتش بکشد. سام پذیرفته و راهی سیستان می‌شود. آنجا دوباره با زال روبرو می‌شود و زال به او یادآور می‌شود که به او قول داده هر کاری خواست برایش انجام دهد و الان نمی‌تواند مانع ازدواج او و رودابه شود. مهراب چون فهمیده دیر یا زود توسط سام کشته می‌شوند سیندخت همسرش و رودابه را تا مرز کشتن می‌برد تا که خطر از بین رفتن کابل کمتر شود. سیندخت با ایده‌ای که دارد سعی می‌کند جلوی فاجعه را بگیرد، او از مهراب می‌خواهد برای اینکه مساله حل شود به او اعتماد کرده و کلید خزانه را به او بدهد. مهراب پذیرفته و این کار را می‌کند. سیندخت با طلا و هدایای زیاد به سمت سام رفته و بدون اینکه خودش را معرفی کند از او می‌خواهد کاری کند که این وصلت سر بگیرد. سام چون با رفتار خردمندانه سیندخت روبرو می‌شود هم هدایای او برای زال را می‌پذیرد و هم سعی می‌کند که منوچهر را نرم کند. نامه‌ای به او نوشته و به او می‌گوید که امکان جنگیدن با حاکم (خراج‌گزار) کابل را ندارد. منوچهر با مشورت موبدین و منجمین دربارش و در انتها با آزمودن زال که نامه پدرش را برای وی آورده بود به وصلت او با رودابه رضایت می‌دهد.
چیزی که نمایشنامه سیندُخت را از سایر نمایشنامه‌هایی که تا کنون از داستان‌های اقتباس شده‌ شاهنامه خوانده‌ایم متمایز می‌کند، شرح صحنه‌هایی‌ست که نویسنده سعی دارد با آن ما را به فضای امروز جامعه نزدیک‌تر کند. شخصیت‌هایی که همگی کت‌وشلوار پوشیده‌اند. گفتار عامیانه شخصیت‌ها (که اینجا به یکی از دلایل روان بودن متن می‌توان اشاره کرد)، طراحی صحنه ساده که در شرح صحنه نیز به آن کامل اشاره شده، تاکید بر عامیانه خواندن شعرهای استفاده شده که آنها را از حالت حماسی‌اش دور می‌کند و تاکید بر حضور یک زن در نقطه اوج داستان که در نهایت منجر به گره‌گشایی می‌شود. و همچنین رفتار زنانه‌ای که شاید در کل نمایشنامه آنچنان به آن پرداخته نمی‌شود (به جز چند بخش کوتاه)، اما نویسنده با انتخاب نام سیندُخت، شخصیتی که تنها در پایان عرض اندام می‌کند سعی دارد آن را پررنگ‌تر جلوه دهد. نمایشنامه سیندُخت علاوه بر اینکه سعی می‌کند یک داستان عاشقانه، سرراست و البته کم کشمکش را روایت کند در عین حال می‌کوشد یک داستان از شاهنامه را برای مخاطب ساده‌سازی کرده تا هر شخصی که با اجرای آن روبرو می‌شود و یا متن آن را می‌‌خواند بتواند با آن ارتباط برقرار کرده و درکش کند. برای همین سیندخت را علاوه بر علاقمندان به آثار دراماتیک ایرانی، به علاقمندان شاهنامه هم می‌توان توصیه کرد.
«سیندُخت»، چهل‌و‌چهارمین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیا به نویسندگی خانم فریده فرجامی‌ست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

«پس از باران» داستان بالکنی را روایت می‌کند که کارکنان چند شرکت و واحد برای فرار از قوانین سخت‌گیرانه مدیریت و هیئت مدیره برای کشیدن مخفیانه سیگار به آنجا رجوع می‌کنند. اصل اتفاقات در زمان اداری و در داخل اداره‌ی آنها شکل می‌گیرد، و مخاطب تنها بخشی از داستان را می‌بیند که در بالکن قابل مشاهده است، و یا پرسنل درمورد آن حرف می‌زنند. افرادی که در روی این بالکن قابل مشاهده هستند، مهندس کامپیوتر است که تصور می‌کند تمام زنان اداره می‌خواهند خودشان را به او نزدیک کنند، او زنی دارد که عاشقانه دوستش دارد تا اینکه پس از گذشت مدتی متوجه می‌شویم چند غریبه به او تجاوز کرده‌اند، پس از آن مهندس بهم‌ریخته می‌شود. مدیراداری که دوست مهندس کامپیوتر است و در شرف طلاق است و قصد دارد با یکی از مدیران شرکت، شرکت جداگانه‌ای تاسیس کند. خانم مدیر که سایر منشی‌ها او را با رفتاری مردانه می‌شناسند و قصد دارد با مدیراداری یک شرکت جداگانه تاسیس کند، و در همین حال پس از اینکه مدیراداری تصمیمش عوض شده و یکی از منشی‌ها برای منشی‌گری شرکتش دست رد به سینه او می‌زند سراغ شخص دیگری می‌رود. پیک شرکت که احساس می‌کند یکی از منشی‌ها به او توجه‌ای نمی‌کند و در اوج ناباوری می‌بیند که همان منشی با او دوست می‌شود. و چهارمنشی که تنها از روی رنگ موهایشان قابل شناسایی هستند. منشی موطلایی که رفتاری اغواگرایانه دارد و با خیلی از مردهای اداره و از جمله مدیراداری و حتی پیک در ارتباط بوده، منشی موحنایی که همه او را به خاطر تفسیرها و تخیلاتش می‌شناسند و در یک تصمیم آنی با پیک روی هم می‌ریزد. منشی موقهوه‌ای که دوست دارد به مهندس کامپیوتر نزدیک شود اما موفق نمی‌شود و منشی موخرمایی که پیشنهاد خانم مدیر برای همکاری را رد کرده اما بعدا به جای یکی از معاونین در شرکت را می‌گیرد.
کاری که نویسنده در این متن می‌کند، (اگر چه گاهی در دام برخی کلیشه‌ها می‌افتد؛ مثل اغواگر بودن دختر موطلایی) تلاش برای پررنگ کردن تفاوت‌ها در پس عناوینی‌ست که زندگی مدرن امروزه به انسان‌ها می‌دهد. او ابتدا شخصیت‌هایی که غالبا شهروندان زندگی مدرن بک‌گراندی از آنها دارند را معرفی می‌کند و کم‌کم به درونیاتشان نزدیک می‌شود. تراس که انگار یکی از کوچکترین مکان‌های یک ساختمان چهل و نه طبقه است نماینده تمام سیستم اداریست که ما تنها بخشی از آن را می‌بینیم. یک سیستم اداری تقریبا فاسد که شخصیت‌ها درگیر چیزی غیر از مسئولیتی هستند که به آنها محول شده. دیالوگ‌ها و رفتار شخصیت‌ها ما را به یاد نمایشنامه‌های بکت می‌اندازد. آنها غالبا در جواب هم حرفی نمی‌زنند و یا همزمان مشغول کار دیگری می‌شوند. سردی بین روابط که غالبا در نوع دیالوگ‌ها و جواب‌هایی که به هم می‌دهند قابل شناسایی‌ست، تمامی حکایت از آن دارد که متن بیش از هر چیز قصد دارد به این شیوه زندگی مدرن با تمام حواشی و انسان‌هایی که آن را بوجود آورده‌اند نقد کند. او صریح است و تعارف ندارد. گاهی حرف‌ها و واکنش‌ها مستقیم‌اند و به همان مساله مورد نظر می‌پردازند، نه چیزی ورای آن.
«پس از باران» چهل‌وسومین نمایشنامه از سری مجموعه دورتادور دنیاست که توسط سرژی بِلبِل نمایشنامه‌نویس اسپانیایی نوشته شده و نگار یونس‌زاده آن را در نشر نی ترجمه کرده است.

| بدون نظر

یک داستان سرراست. یک سری شخصیت‌های آرام و منطقی، و یک فضای ثابت، تمام چیزی که نویسنده نمایشنامه «داستان زندگی فیل آفریقایی» کلِم مارتینی برای خلق اثرش نیاز دارد. فلارنس برای عذرخواهی و پرداخت غرامت بابت خراب کردن پرچین‌ها و حیاط همسایه‌اش به محل کار او یعنی باغ‌وحش و محل نگه‌داری فیل‌ها می‌رود. همسایه‌اش گلن غرامت را پذیرفته و به پلیس چیزی نمی‌گوید. این همکاری گلن با فلارنس باعث می‌شود رابطه‌شان کمی بهبود پیدا کند. فلارنس از خودش می‌گوید که مدتی سفالگری می‌کرده و به خاطر سفال‌های عجیب‌وغریبی که می‌ساخته همواره مشتریان زیادی داشته و گلن هم از فیلی افسرده نگه‌داری می‌کرده که مدتی قبل بچه‌اش را از او جدا کرده‌اند. فلارنس از گلن می‌خواهد که در یک فرصت برادرش را هم به او معرفی کند. گلن چندان تمایلی به این موضوع ندارد. ولی یک روز فلارنس برادرش فلیپ را به دیدن گلن می‌آورد. آنها بعد از زمان تعطیل شدن باغ‌وحش با وسایل پیک‌نیک گلن را غافلگیر می‌کنند. در زمان گپ و گفت، فلیپ از این سخن می‌گوید؛ خانه‌ای که بعد از فوت مادرش به پدرش رسیده به دلیل اینکه رفتارهای ناخوبی که با او و خواهرش داشته را آتش زده و حالا بعد از این پیک‌نیک مرخصی‌اش تمام شده و باید خودش را به زندان معرفی کند. گلن از گذشته خودش می‌گوید که در یک خانواده کوتاه‌قد به دنیا آمده و پدرش قصد داشته با تمام پسرهای کوتاه قد خانواده یک تیم ورزشی ترتیب دهد اما بعد از مدتی گلن بر خلاف انتظار قدش از همگی بلند‌تر می‌شود. برای همین در دوازده سالگی از خانه فرار کرد و حالا مدت‌هاست که تنها زندگی می‌کند. روایت این بخش از زندگی گلن باعث می‌شود فلارنس هم یک خاطره دوری یادش بیاید که در همان زمانی که گلن از خانه فرار کرده او هم به خاطر دعوا با پدرش از خانه فراری شده و حتی نابینا شدن یک چشم و ضعیف شدن چشم دیگرش به خاطر ضربه‌های پدرش بوده. با روایت قصه‌های هر کدام مشخص می‌شود که همه آنها یک روزی در گذشته با هم تصادف داشته‌اند و همواره فکر می‌کردند بدبخت‌ترین انسان روی زمین هستند. و حالا بعد از مدتی تصادفی دوباره آنها را در مسیر راه هم قرار داده. کمی بعد با صبح شدن فلیپ به زندان برمی‌گردد و فلارنس به گلن پیشنهاد می‌دهد به جای اجرا کردن ایده دزدیدن فیلم از باغ‌وحش برای بردن یه یک جای بزرگ و یا بردن بچه‌ تازه‌اش به حیاط پشتی خانه‌اش که الان آن را حامله‌ است بهتر است با سرمایه‌گذاری از طرف فلارنس محیطی بزرگتری در همین باغ‌وحش برای او محیا کنند.
«داستان زندگی فیل آفریقایی» یک داستان ساده است با شخصیت‌های محدودی که در آن نقش دارند. شکل‌گیری منطقی یک رابطه عاشقانه را شرح می‌دهد و برای افرادی که قصد دارند کارگردانی تئاتر را تجربه کنند برای اولین گام، کار سبکی به نظر می‌رسد. مخصوصا که تمامی پنج صحنه نمایشنامه تنها در یک مکان (محل نگهداری فیل) روایت شده و از لحاظ طراحی صحنه کار سنگینی به چشم نمی‌آید. «داستان زندگی فیل آفریقایی» را کلِم مارتینی نویسنده کانادایی نوشته و پژمان طهرانیان آن را ترجمه کرده. این اولین اثر از این نویسنده است که در ایران به فارسی ترجمه شده است. «داستان زندگی فیل آفریقایی» چهل‌ودومین نمایشنامه از مجموعه دورتادور نیاست که توسط نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

«آن سوی آینه» نوشته فلوریان زلر نویسنده فرانوسوی‌ست که پیش از این نمایشنامه‌های «مادر» و «اگر بمیری» را از او معرفی کرده بودیم. او این بار هم خانواده و زندگی زناشویی را سوژه اصلی متن خود قرار می‌دهد. دنیل دوست قدیمی خودش پاتریک را در خیابان دیده و او را به همراه نامزد جدیدش اِما به خانه‌شان دعوت می‌کند. او حالا باید خبر دعوت کردن پاتریک را به همسرش ایزابل بدهد. ایزابل دوست قدیمی همسر سابق پاتریک (لورانس) است. او جدا شدن و رفتن پاتریک را رفتاری توهین‌آمیز نسبت به لورانس می‌‌داند و حاضر نیست او و اِما را ببینید. ولی با کمی جروبحث بین خودش و دنیل در نهایت به این مهمانی تن می‌دهد.
پاتریک و اِما به مهمانی می‌آیند. اِما دختر جوانی‌ست که مثل پاتریک به زندگی اشرافی علاقه‌ نشان می‌دهند. دنیل در ذهن خودش روزهایی را تصور می‌کند که توانسته با اِمای جوان و جذاب فرار کرده و ادامه زندگی‌اش را با او بگذراند. فکرهای زودگذری که ذره ذره جایگاه پاتریک را هم در ذهن خودش تغییر داده تا جایی که در انتهای مهمانی از او متنفر می‌شود و حتی حاضر نیست او را دوباره ببیند. پاتریک هم در ذهنیات خودش تصویری از دنیل می‌سازد که این ذهنیات باعث تنفرش از او می‌شود. ایزابل که ابتدای مراسم، از پاترک دل خوشی ندارد و از طرفی به خاطر دوست قدیمی‌اش نمی‌خواهد اِما را ببیند، با حرف زدن بیشتر با او و کمک به عوض کردن پیراهنش که در طول مهمانی دو بار کثیف می‌شود پی می‌برد اِما آنچنان دختر بدی نیست (اگر چه به نظر می‌رسد مدل عکس‌های تبلیغاتی و شاید برهنه بوده و مدتی هم در کاباره مشغول به کار بوده) اما یک سری اشتراکات مثل علاقه به رفتن به کلاس یوگا هم با هم دارند که این باعث نزدیک شدنشان می‌شود.
چیزی که  «آن سوی آینه» را متمایز می‌کند گفتار دورنی شخصیت‌هاست که بخش زیادی از متن را در برگرفته. گفتاری که نه تنها حس و حال واقعی شخصیت‌ها را عیان می‌کند، بلکه ما از طریق آن رفته رفته تغییر شخصیت‌ها را به وسیله آن درک می‌کنیم. نویسنده با هوشمندی متن را بدون تفکیک به صحنه‌های بیشتر در چهار بخش تقسبم کرده اما دیالوگ‌های درونی شخصیت‌ها اجازه مانور بیشتری به متن می‌دهد که در همان چهارصحنه اطلاعات بیشتری به مخاطب داده شود. اطلاعاتی که شاید در سایر آثار در پس تصمیمات، رفتار و گفتار شخصیت‌ها کشف شود، این بار بدون پرده و مستقیم به خواننده انتقال داده می‌شود. این چیزیست که متن را نسبت به سایر آثار پیشین این نویسنده متمایز می‌کند. البته فضاسازی و تا کمی قصه شکل گرفته ما را به یاد دو نمایشنامه «خدای کشتار» و «سه روایت از زندگی» یاسمینا رضا می‌اندازد. اما با این تفاوت که ما در آن دو نمایشنامه با شخصیت‌پردازی عمیق‌تری روبرو بودیم. شخصیت‌هایی که گاه پرسش‌های مهم‌تری در زندگی دارند.
«آن سوی آینه» چهل‌و‌یکمین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیاست که توسط تینوش نظم‌جو در نشر نی ترجمه و به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

مادر، داستان مادری‌ست که آنچنان عاشق فرزندانش است که مرز بین خیالات خود و همچنین واقعیت عدم حضور آنها را درک نمی‌کند. عدم درکی که به مخاطب نیز تا پایان متن سرایت می‌کند. مادر که شخصیت اصلی این نمایشنامه است، مدت‌هاست که منتظر پسرش مانده که به دیدار او بیاید، اما فرزند چندماهی می‌شود که درگیر یک رابطه عاشقانه شده و فرصتی برای سر زدن به مادرش را ندارد. از طرفی اینگونه به نظر می‌رسد که پدر خانواده هم درگیر خیانت به مادر است. مادری که تمامی جوانی خود را برای بزرگ کردن فرزندانش گذاشته. از این رو، او تصمیم می‌گیرد که تعداد زیادی قرص آرامبخش را با هم بخورد. نمایشنامه مادر نوشته نویسنده جوان فرانسوی فلوریان زلر است که اجراهای زیادی از آثار او در سرتاسر دنیا صورت گرفته است. این نمایشنامه چهلمین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیاست که آن را تینوش نظم‌جو ترجمه کرده و در نظر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر