۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴

پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

می‌توانستم عمویتان باشم

هر روز عکس‌ها جلوی چشم‌مان رژه می‌روند. بچه‌هایی که کشته شده‌اند. چه در خیابان، چه در زندان و چه آنهایی که در صف مرگ ایستاده‌اند. فیلم‌هایشان را می‌بینیم. لحظات شادی‌شان که خانواده‌ها به اشتراک گذاشته‌اند. جشن‌ تولدها،‌ عروسی‌ها و مهمانی‌های خانوادگی که در حال رقص و شادی‌اند و حالا نیستند. تک تک‌شان به اندازه خود من معمولی هستند. جان هیچ یک برای آنها ارزشی نداشت که این طور عین آب خوردن پرپرشان کردند. درد آنها‌یی که در سکوت و بی‌خبری،‌ در عین بی‌دفاعی و ناعدالتی گرفته شد دو چندان است. سن‌هایشان را می‌بینم که حالا خیلی از آنها عین نوه‌های

ادامه مطلب »

بدون عنوان

– اون آقاهه چرا‌ رفته تو آسمون؟ + رفته بالا که بتونه همه جا رو ببینه. – الان چیزی هم می‌بینه؟ + نمی‌دونم. ‌ – چرا خودشو تکون می‌داد؟ + …  

ادامه مطلب »

مرد جان به لب رسیده را چه نامند؟

این روزها کمتر اینجا هستم. و شاید دل و دماغی برای نوشتن از فیلم‌ها و کتاب‌ها کمتر باشد. مگر موارد نادری که نوشتنش برایم مهم باشد. مرگ خودخواسته‌ی هم‌وطنی مرا یاد این موضوع انداخت: «برای مبارزه با جنگل‌خواری من یکی دیگر از تنومند‌ترین درختان این جنگل را قطع می‌کنم تا همه‌ی جهان به نابودی جنگل‌ها توجه ویژه‌ای بکنند.» در این مسیر سخت به تمام مخالفین استبداد و تمامیت‌خواهی احتیاج داریم. فردا تک‌تک افرادی که دلسوز این مملکت هستند برای ساختنش باید حضور داشته باشند. در کنار هم. مراقب خودمان باشیم.

ادامه مطلب »

کارامل

«کارامل» اولین فیلم سینمایی نادین لبکی، فیلمساز لبنانی‌ست که چندسالی‌ست او را با فیلم «کفرناحوم» بیشتر می‌شناسند. لبکی که پیش از شروع فیلمسازی بازیگری و ساخت موزیک‌ویدئو را در کارنامه خود دارد با فیلم کارامل محصول سال ۲۰۰۷ نشان داد که مدیوم سینما را می‌شناسد، کارگردانی را بلد است و به راحتی می‌تواند به شخصیت‌هایی که خلق می‌کند نزدیک شده به گونه‌ای که مخاطب با آنها همذات‌پنداری کند. کارامل داستان چند زن را روایت می‌کند که هر کدام در زندگی‌شان در جست‌وجوی عشق و محبت‌اند. روابط صمیمانه‌ای با هم دارند و همه برای سعادت دیگری تلاش می‌کنند. لبکی سعی می‌کند

ادامه مطلب »

درباره این دو عنکبوت

پس از دیدن مستند «و عنکبوت آمد» ساخته مازیار بهاری و لحظات تلخ و دردناک این فیلم، و با گذشت بیش از بیست سال از حوادث مشهد و قاتل زنجیره‌ای آن یعنی سعید حنایی، با دو فیلم داستانی روبرو هستیم که به این شخصیت و زوایای زندگی او می‌پردازند. دو فیلم داستانی که هر کدام ضعف‌ها و قوت‌های خودشان را دارند. در فیلم «عنکبوت» ساخته‌ی ابراهیم ایرج‌زاد فیلمساز سعی دارد وفادار به داستان واقعی باشد، اسامی همان است، علت اقدام حنایی به قتل‌ها مشخص است و حتی گیر افتادن حنایی هم با واقعیت یکی‌ست. اما این فیلم هم از همان

ادامه مطلب »

سالگرد رفتن

چند روزی از سالگرد رفتن پدر می‌گذرد، شاید حضورش در این روزها و دیدن امیدواری‌اش به رفتن این اهریمننان امیدواری ما را هم مضاعف می‌کرد. او اولین نفری در زندگی‌ام بود که با سیستم حاکم همیشه مخالف بود و ذات واقعی آن‌ها را خوب می‌شناخت و میدانست چه جور موجوداتی هستند. کاش می‌بود و رفتن آنها را با هم نظاره می‌کردیم.

ادامه مطلب »

آبان خونین

بعد از خرداد پر از حادثه باید انگار به آبان خونین هم عادت کنیم. آبانی که شاید این بار آخرین آبان خونین این ممکلت باشه.

ادامه مطلب »

جشنواره فجر به چه قیمتی؟

مخاطب جشنواره فیلم کوتاه تهران غالبا بچه‌های فیلم کوتاه هستند. یعنی کم پیش می‌آید شما وارد سالن شوید و مخاطب غیر سینمایی و غیر فیلم کوتاهی ببینید. این سال‌ها هم یکی از تنها جشنواره‌هایی بود که باعث می‌شد بچه‌های فیلم کوتاه چند روزی دور هم جمع شوند و فیلم‌های هم را ببینند، که دیگر امسال با این شرایط حتی برای دیدن فیلم هم پایم را توی سالن نگذاشتم. سال ۹۹ که فیلمم مستقیم از جشنواره فیلم کوتاه می‌توانست به جشنواره فجر وارد شود از دبیرخانه فجر چند بار تماس گرفتند اما مخالفت کردم و فیلمم را نفرستادم. فجر یک پاتوق

ادامه مطلب »

باز هم دم شما گرم جناب هنرمند

توجه کردید وقتی تارنتینو فیلم جدیدی کار می‌کند همین اینستاگرام پر می‌شود از استوری و پست‌های در ستایش استاد؟ و آیا توجه کرده‌اید تارنتینو توی فیلم‌هایش توجه ویژه‌ای به سیاه‌پوست‌ها دارد و پیش از تمامی این جنبش‌های (تقریبا) نمایشی BLM ارادت خودش را به سیاه‌پوست‌ها نشان داده از پالپ‌فیکش تا همین هشت نفرت‌انگیز. یعنی قبل از هر رفتار فیک و نمایشی در هالیوود برای توجه به سیاه‌پوست‌ها او در صف اول کار خودش را کرده بدون هیچ شعار اضافه‌ای. و حتی زمانی که اعتراضاتی برای حمایت از سیاه‌پوستان می‌شود او در صفوف اعتراضی کف خیابان دیده می‌شود. در همین مملکت

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

این لحظه‌ جادوئی

داشتم با نسترن خیابان منتهی به خانه را می‌آمدیم بالا. آسمان از همان‌ها بود که همیشه می‌گفتم: باب فیلم است. آخرین ته‌مانده‌ی روشنایی روز که

درباره بیچارگان

«بیچارگان» ادامه دندان نیش لانتیموس است، پیش‌ترها گُدار گفته بود هر کارگردان تنها یک فیلم در عمر کاری خود می‌سازد، باقی تکرار همان فیلم اول

سندروم شماره ۵۷

سندروم شماره ۵۷ چیست؟ حالتی که در آن شخص مصرانه بر یک تصمیم اشتباه که غالبا ماحصل جَوْزدگی عده قلیلی از اطرافیانش است پافشاری کرده،

یانیک؛ شورش علیه کلیشه‌ها

یانیک یک مخاطب عام که برای سرگرم شدن به دیدن تئاتری در فاصله یک ساعتی محل کارش رفته، در میانه‌های اجرا تصمیم می‌گیرد که نارضایتی

تصورات محال

بیچاره میمون احمق، فکر می‌کرد بزرگ شود آدم می‌شود. بزرگ شد از باغ وحش تحویل سیرکش دادند.