پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

عیدی

میراث جا مونده‌ی هر سال به سال بعد، حجم سنگین شده‌ی غصه‌هاست.

ادامه مطلب »

تو هم که چیزت چیزیه

دم از آرما‌ن‌های چپگرایانه می‌زنی و بعد آروغ روشنفکریت را با فیلمایی میزنی که تمامشون رو سیستم سرمایه‌داری ساخته، اصلا سینما محصول سرمایه‌داریه. این تناقض پاره‌ت نمی‌کنه؟

ادامه مطلب »

بدون عنوان

شکست‌های پی در پی از لشکر غم. یا حقا که غمت از تو وفادارتر است، روزگار.

ادامه مطلب »

از رنجی که می‌رسانند

من از شهری که در آن می‌زیستم دور شدم. هزار و یک دلیل داشت. یکی از آن‌ها این بود می‌خواستم از رنجی که دیگران خواسته و ناخواسته به من می‌رسانند دور باشم. حالا بعد از گذشت چند ماه و هزار درگیری درونی و بیرونی با زندگی و مکان جدید، و رنج جدید دوری از عزیزانم، نمی‌خواهم دوباره اندک افرادی که غالبا نقشی در رنجاندشان ندارم بی‌رحمانه،‌ نسنجیده،‌ با انتخاب واژگان و جملاتی که به آن‌ها فکر نکرده‌اند اسباب رنجشم شوند. افرادی که می‌دانم شهامت عذرخواهی از رنجی که می‌رسانند ندارند. حفظ فاصله روزی ممکن است مرا از این جایی که

ادامه مطلب »

تنهایی اشیا

مدتی پیش داشتم به تنهایی اشیا فکر می‌کردم. به تنهایی اشیایی که ما انسان‌ها رهایشان می‌کنیم، هستند اما دیده نمی‌شوند. ماه‌ها و سال‌ها در کنجی بدون توجه خاک می‌خورند. یا در کنار سایر وسیله‌هایی که هر روزه از آن‌ها استفاده می‌کنیم بی‌استفاده تنها نظاره‌گر هستند. مدتی‌ تلاش کردم که مجموعه عکسی هم در این‌باره بگیرم اما کماکان تعداد محدود عکس‌ها آن را به یک مجموعه عکس کامل نرسانده. بگذریم. این روزها پس از دیدن سید محمد حسینی که در تنهایی عمیقش اعدام شد و غم بزرگی بر دل همه‌ی ما ایرانی‌ها گذاشت، دوباره یاد اشیا افتادم. به آن اندک وسایلی

ادامه مطلب »

می‌توانستم عمویتان باشم

هر روز عکس‌ها جلوی چشم‌مان رژه می‌روند. بچه‌هایی که کشته شده‌اند. چه در خیابان، چه در زندان و چه آنهایی که در صف مرگ ایستاده‌اند. فیلم‌هایشان را می‌بینیم. لحظات شادی‌شان که خانواده‌ها به اشتراک گذاشته‌اند. جشن‌ تولدها،‌ عروسی‌ها و مهمانی‌های خانوادگی که در حال رقص و شادی‌اند و حالا نیستند. تک تک‌شان به اندازه خود من معمولی هستند. جان هیچ یک برای آنها ارزشی نداشت که این طور عین آب خوردن پرپرشان کردند. درد آنها‌یی که در سکوت و بی‌خبری،‌ در عین بی‌دفاعی و ناعدالتی گرفته شد دو چندان است. سن‌هایشان را می‌بینم که حالا خیلی از آنها عین نوه‌های

ادامه مطلب »

بدون عنوان

– اون آقاهه چرا‌ رفته تو آسمون؟ + رفته بالا که بتونه همه جا رو ببینه. – الان چیزی هم می‌بینه؟ + نمی‌دونم. ‌ – چرا خودشو تکون می‌داد؟ + …  

ادامه مطلب »

مرد جان به لب رسیده را چه نامند؟

این روزها کمتر اینجا هستم. و شاید دل و دماغی برای نوشتن از فیلم‌ها و کتاب‌ها کمتر باشد. مگر موارد نادری که نوشتنش برایم مهم باشد. مرگ خودخواسته‌ی هم‌وطنی مرا یاد این موضوع انداخت: «برای مبارزه با جنگل‌خواری من یکی دیگر از تنومند‌ترین درختان این جنگل را قطع می‌کنم تا همه‌ی جهان به نابودی جنگل‌ها توجه ویژه‌ای بکنند.» در این مسیر سخت به تمام مخالفین استبداد و تمامیت‌خواهی احتیاج داریم. فردا تک‌تک افرادی که دلسوز این مملکت هستند برای ساختنش باید حضور داشته باشند. در کنار هم. مراقب خودمان باشیم.

ادامه مطلب »

کارامل

«کارامل» اولین فیلم سینمایی نادین لبکی، فیلمساز لبنانی‌ست که چندسالی‌ست او را با فیلم «کفرناحوم» بیشتر می‌شناسند. لبکی که پیش از شروع فیلمسازی بازیگری و ساخت موزیک‌ویدئو را در کارنامه خود دارد با فیلم کارامل محصول سال ۲۰۰۷ نشان داد که مدیوم سینما را می‌شناسد، کارگردانی را بلد است و به راحتی می‌تواند به شخصیت‌هایی که خلق می‌کند نزدیک شده به گونه‌ای که مخاطب با آنها همذات‌پنداری کند. کارامل داستان چند زن را روایت می‌کند که هر کدام در زندگی‌شان در جست‌وجوی عشق و محبت‌اند. روابط صمیمانه‌ای با هم دارند و همه برای سعادت دیگری تلاش می‌کنند. لبکی سعی می‌کند

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

کنش‌های بسیار بسیار تاثیرگذار

این سیکل را بارها و بارها در مورد یک سری افراد دیده‌ایم، نتیجه‌اش را نمی‌دانم. حتی نمی‌دانم این کارها برای فریب دادن خودشان است یا

درباره‌ی «در انتهای شب»

دیدن سریال، آن هم از نوع ایرانی‌اش در این روزها ریسک بالایی‌ست. حداقل باید صبر کرد، تمام شود. شاید از بازخورد مخاطب‌ها و جنس مخاطب‌ها

تکرار این جمله

بارها توی فضای مجازی این جمله از کوندرا به چشمم خورده. اما این روزها بیشتر توی ذهنم تکرارش می‌کنم: ستیز با قدرت، ستیز حافظه با

ونوس خز پوش

دو فیلم آخری که از پولانسکی دیده بودم فیلم‌هایی چون «پَلس» و «بر اساس داستان واقعی»، هیچ کدام چنگی به دل نمی‌زدند. اخیرا فیلم ونوس