دختری که باید برایش شعر عاشقانه سروده می شد، لباس رزم پوشید و رفت. و کشته شد.
بندرعباس نمونه ی یک ایران کوچک است. هوای ابری و نباریدن بارانش یک نمونه ی کاملا مشهود.
وقتی یه شادی تو مملکت بوجود میاد بین جمع کثیری از مردم، حس می کنم مردم ایران یه خانواده هستن…
بعد از آنهمه گم شدن ، پیدا شدن آسان نبود !!! نویسنده : این روزا
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان