بهت گفتم: مگه آدم یه بازی رو چند بار میبازه؟ و تو اصلا برات مهم نبود که این بازی تهش یه قصهی تکراریه…
این روزها در حال و هوای زایشم، ایده ای در ذهنم هی لگد می زند. امیدوارم سالم باشه، همین.
مهم این نیست که چقدر از دیگرون طلب داری، مهم اینه که الان چقدر پول داری.
خون ها خواب ها را باطل می کنند و خواب ها حسرت هایی که با ما بزرگ شده اند .
این سیکل را بارها و بارها در مورد یک سری افراد دیدهایم، نتیجهاش را نمیدانم. حتی نمیدانم این کارها برای فریب دادن خودشان است یا
دیدن سریال، آن هم از نوع ایرانیاش در این روزها ریسک بالاییست. حداقل باید صبر کرد، تمام شود. شاید از بازخورد مخاطبها و جنس مخاطبها
بارها توی فضای مجازی این جمله از کوندرا به چشمم خورده. اما این روزها بیشتر توی ذهنم تکرارش میکنم: ستیز با قدرت، ستیز حافظه با
دو فیلم آخری که از پولانسکی دیده بودم فیلمهایی چون «پَلس» و «بر اساس داستان واقعی»، هیچ کدام چنگی به دل نمیزدند. اخیرا فیلم ونوس
ماهی سه ثانیه بعد یادش رفت که شکار شده، سه ثانیه بعد یادش رفت که دارد خورده میشود.