آدم همیشه امیدواری شاید نباشم اما همیشه هم تا جریانی برام به طور قطع ثابت نشه ذهنم دست از سرش بر نمی داره… همیشه یه چند درصدی برای اتفاقهایی که هیچ کی پیش بینی نمی کنه پیش خودم نگه می دارم… هنوز هم دارم فکر می کنم قراره یه اتفاقی توی این روزا یا چند روز دیگه … نمی دونم شاید هم این خیالبافی افراطی منه… شاید هم آب از آب تکان نخورد… ( ترانه ندا با صدای شاهین نجفی )
سلام ، با اینکه ممکنه این عکس ها رو این روزها زیاد دیده باشید اما تو این اوضاع دوباره دیدنشون خالی از لطف نیست. این عکس ها رو گذاشتم تا بعضی ها از توی توهم بعضی چیزا بیان بیرون … (چه کسی شیشه های ماشین مردم را می شکند ؟) آیا غیر از این است که به این افراد گفته باشند که این کار را بکنند ؟ البته نشانه رفتن آن سرباز به بالای یک ساختمان هم کم سوال بر انگیز نیست. آیا قصد دارد به افرادی که در خیابان جز معترضین نیستند شلیک کند ؟ منبع اصلی عکس بالا رو ندیدم
دیدید آنها که پیراهن سبز به تن کرده بودند تو سرخ از آب در آمدند؟ دیدید آنها که پیراهن بی طرفی به تن کرده بودندچه طور تو زرد از آب در آمدند و چماق به دست به جان مردم افتادند؟ دیدید با ملت چه طور در خیابانها عین گوسفند رفتار می کنند؟ دیدید چه طور هر کسی که کارت عضویت بسیج داشت یا نداشت با چماق گذاشتند سر هر کوچه که جلوی مردم رو بگیرند و بریزند بر سر زن و بچه مردم و به صغیر و کبیرش رحم نکنند؟ دیدید چه طور همین دوستان جناب دکتر ریختند میون جمعیت و با چاقو بچه مردم
با این وضعیت باید به دو تا چیز شک کرد. ۱. نتیجه انتخابات. یا ۲.شعور و سواد مردم. ۴سال دیگه : *به قول یکی از دوستان : پولدارها پولدار تر شده اند و فقیر ها فقیر تر *رابطه کشورمون با چند تا کشور کوچک آفریقایی وسیع تر شده و پولای مملکتمون رو دو دستی تقدیمشون کردیم * باز یه عالمه روزنامه و مجله دیگه بسته می شه *یک سری دانشجوی دیگه ناپدید میشن * با چند تا کشور دیگه کج میوفتیم *تحریم ها سخت تر و بیشتر میشه * یک سری آدم دیگه بیکار می شن * جرم و
اینکه تلویزیون کاری کنه که محمود احمدی نژاد رای بیاره هیچ دور از تصور نیست. به سر خط اخبار دیروز ظهر در اخبار نیمروزی شبکه یک توجه کنید. ۱. فروش بی سابقه نفت : مصاحبه با وزیر نفت ۲. عرضه سهام سومین بانک دولتی در بورس تهران : مصاحبه با مدیر عامل بانک تجارت و اینکه این قرار داد میلیاردی در شش دقیقه بسته شده است. (مگه امضای قرار داد بیشتر از این وقت می خواد؟) ۳. مصاحبه با رئیس بانک مرکزی : توضیح اینکه چرا نرخ تورم ۱۵ درصده ۴. کاشت گیاهان دارویی در شمال کشور: عنوان آمار میزان کشت
سپاس از همه دوستان عزیزی که در پست قبلی آمدند و نظر گذاشتند. چند روزی احساس می کنم که باید کمی نباشم.
یکشنبه ظهر از فلکه شاه حسینی ، یه سر بطری آب معدنی رو شوت کردم تاسر کوچه . در همین حال داشتم موسیقی هم گوش می دادم . سر بطری رو تا جلوی در خونه آوردم. جلوی خونه که رسیدم دو نفر موتور سوار جلوی در ایستادند و ساعت را پرسیدند.گوشیم رو در آوردم تا از روی گوشی ساعت رو بگم که یکیشون با یک کارد آشپزخونه به طول ۳۵ الی ۴۳ سانتی متر به سمتم اومد و به زور کارد ، گوشیم رو از دستم کشید. چند راه وجود داشت : ۱. گوشی رو ندم و شاید کارد به
این متن برای عکسی که حسن بردال گرفت و بهروز عباس دشتی گفت در موردش داستان بنویسید ولی اصلا به عکس حسن هیچ ارتباطی نداره ولی خب توش احتمالا یه زن و مرد هستن. – کی بود جواب داد وقتی اون روز تماس گرفتم ؟ جوابی نداد -ها ؟ کی بود اون ؟ باز جوابی نداد در حالی که تا چند دقیقه پیش گرم صحبت بودیم. – نمی گی کی بود ؟ داره اعتبارش تموم میشه. حرفی نزد. تلفن قطع شد. کارت را در آوردم و رفتم به آن سمت خیابان…
روزگار کثیفه و من هنوز فراموشت نکردم خونم مثل روزگار به خودم شک دارم و یادم میره که چقدر چندش آورم توی رفتار من التماسه توی مشتم پر خون توی خونه منم و یه مشت کثافت توی مشتم که بهش شک دارم و روزگار چندش آور که یادم میره که تو این منم فراشت شدم یا منم فراموشت نکردم توی روزگار خونی روزگار پر کثافت التماس چندش آور…
سلام ۱. تبریک : جشنواره اردی بهشت تمام شد و من برای سومین بار در اختتامیه نتونستم حضور داشته باشم. اما خیلی دوست داشتم لحظه اختتامیه پیش بینی خودم رو برای جایزه گرفتن محمود شهبازی و ایمان رضایی بنویسم و جلو جلو بهشون تبریک بگم. من قبل از نمایش تو جشنواره فیلم رو دیدم و به خود عوامل هم گفتم که این فیلم امسال می تونه جایزه بگیره… اون لحظه برای من داشت یه فیلم سینمایی رخ می داد تو یزد. نصیب گرگ بیایون نکنه . به هر حال به محمود شهبازی. خانم آینه. روح ا… بلوچی . یوسف محمود پور. ایمان رضایی
داشتم با نسترن خیابان منتهی به خانه را میآمدیم بالا. آسمان از همانها بود که همیشه میگفتم: باب فیلم است. آخرین تهماندهی روشنایی روز که
«بیچارگان» ادامه دندان نیش لانتیموس است، پیشترها گُدار گفته بود هر کارگردان تنها یک فیلم در عمر کاری خود میسازد، باقی تکرار همان فیلم اول
سندروم شماره ۵۷ چیست؟ حالتی که در آن شخص مصرانه بر یک تصمیم اشتباه که غالبا ماحصل جَوْزدگی عده قلیلی از اطرافیانش است پافشاری کرده،
یانیک یک مخاطب عام که برای سرگرم شدن به دیدن تئاتری در فاصله یک ساعتی محل کارش رفته، در میانههای اجرا تصمیم میگیرد که نارضایتی
بیچاره میمون احمق، فکر میکرد بزرگ شود آدم میشود. بزرگ شد از باغ وحش تحویل سیرکش دادند.