دوستی پرسید : وقتی دلگیر میشی چه کار می کنی ؟
گفتم : میرم تو رخت خوابم دراز می کشم و فکر می کنم ، شاید اونجا خوابم ببره و همه چیزو فراموش کنم .
این متن در مدح تو نیست . این تنها جنایت های نوشتاری من است که برای زنده نگاه داشتن تو خودکشی کرده ام . و تو آن طرف تر ، از آخرین صفحه بیرون آمدی و کتاب را بستی .
تشکر از تلویزیون / با نشان دادن تصاویر تظاهرات در قرقیزستان یادآوری خوبی برای مردم بود . مخصوصا اینکه رئیس جمهور هم پا به فرار گذاشت .
خواب دیدم موسوی کاپشن احمدی نژادی پوشیده ، رفتم که بگم این چیه پوشیدی؟ گفت : تو نمی خوای دستی به موهات بکشی ؟ بعد با عبا و امامه اش رفت توی اتاقش …
موهایم بلند شده اند . آنقدر که روی گوش هایم را پوشانده اند . همان اندازه که باعث شد تو دیگر صدای مرا نشنوی / لی
[audio:https://leee.ir/wp-content/uploads/backmusic1.mp3|titles=backmusic]
زمانی که سینمای جوان دوره های فیلم سازی می رفتیم آقای پریش استاد ارتباط تصویری خاطراتی از بچگی اش تعریف کرد که چیزی دور از ذهن نبود . نکته ای که حتما پدربزرگ ها یا پدرها در خاطراتشان نقل کرده اند و آن هم اینکه شب ها موقع خواب تنها درِ خانه را طوری روی هم می گذاشتند که حیوانی وارد حیاط نشود و بس . این تصویر رویایی امنیت درشهر بندرعباس برای همیشه در ذهن من نقش بست و هر زمان که خبری یا اتفاقی که در همین حوالیِ مکانی یا زمانی رخ می دهد دوباره مرا به یاد آقای پریش می اندازد …
در همین یک ماه اخیر دیشب یا صبحی چهارمین باری بود که دزد به حیاط خانه ی ما می آمد و وسیله ای را همراه خودش می برد . دزدی که احتمالا هر قفلی را به راحتی باز می کند . هنوز ماجرای دزدی شب قبل فراموش نشده بود که سر شب دزد دیگری قصد قاپیدن کیف زن برادرم جلوی در ساختمان را داشت . و خدا را شکر او توانسته بود بموقع وارد خانه شود . یاد ماجرائی افتادم که چند وقت پیش گفته بودم . مرتضا دید که مامورها آمده اند توی حیاط برای بررسی اوضاع ، اما خب چه فایده ای می تواند داشته باشد ؟ تا کی باید نگران اموال و جان خودمان در شهری باشیم که به اصطلاح قطب اقتصادی مملکت است و جوانهایش کاری جز دزدی و کیف قاپی و زورگیری ندارند ؟ آقایان مسئول آیا دزدی هم جز مشاغل محسوب می شود و آیا از همین طریق نرخ بیکاری را کم کرده اید؟
بگذریم ، در مملکت عدالت محور این چیزها عادی است . احتمالاً.
روبوسی عید . سفر . بازی بزرگ . جومپا لاهیری . نگران تر . منزوی تر . تکراری تر
من مرده ی این بازی های وبلاگی هستم و خواستم این بار شروع کننده ی این بازی خودم باشم . اگر دوستان یاری ام کنند . هیچ قاعده ی پیچیده ای ندارد . این تعطیلات نوروزی را در هفت کلمه مجزا بیان کنید که چه بر شما گذشت . مثل من که در بالا نوشتم و هفت نفر از دوستان خود را دعوت کنید . مثل اسامی که در پائین نوشتم .
کاپوچینو . سی سی یو . گنجشکک اشی مشی . آسمان به زمین میچسبد . روح خاک . پیرمرد دیریا . فاطمه بردال
* عدد هفت هم از بازی های پیشین و از تجربه های دوستان برگرفته شده است .
** منظور از منزوی تر ، خانه نشین تر شدنم است نه دوری کردن از دیگران .
بدون تو شعرها خوانده ام بدون تو ترانه ها سروده ام بدون تو آواز مستی سر داده ام بدون تو شاه توت سیاه هم خورده ام / مهدی جعفری – دوست خوبم
مدتیست که در کوچه ای به انتظارایستادم که بن بست بوده
یا به عبارتی
بالای سر قبری گریه کردیم که مرده توش نخوابیده بود