پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

تلفن کارتی

 این متن برای عکسی که حسن بردال گرفت و بهروز عباس دشتی گفت در موردش داستان بنویسید ولی اصلا به عکس حسن هیچ ارتباطی نداره ولی خب توش احتمالا یه زن و مرد هستن.     – کی بود جواب داد وقتی اون روز تماس گرفتم ؟  جوابی نداد -ها ؟ کی بود اون ؟  باز جوابی نداد در حالی که تا چند دقیقه پیش گرم صحبت بودیم.  – نمی گی کی بود ؟ داره اعتبارش تموم میشه.  حرفی نزد. تلفن قطع شد. کارت را در آوردم و رفتم به آن سمت خیابان…

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

درباره‌ی پیر پسر

فیلم در قد و قواره‌ی تعرف و‌ تمجید‌های اغراق‌ شده که پیرامونش شکل گرفت نبود. تدوین‌ نقشش را به خوبی ایفا نکرد، جایی که می‌توانست

درس‌های خودآموز

به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن، یک چیز خیلی مهم است. وقتی چشمه جوشیدن خلاقیت خشک شده و به هر ریسمان باریکی چنگ می‌زنی

سنگ بزرگ

همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر می‌کنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار می‌شه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».

دوم بودن

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم

معنی زندگی کردن

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد