۱۲ خرداد ۱۴۰۴

پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

اوج سینمای پناهی «طلای سرخ» بود و «دایره». بعد از جریانات ۸۸ و دستگیری انگار پرت شد به دنیای دیگری. در این چند فیلم اخیر بیشتر داشت ادای خود گذشته‌اش را در می‌آورد. این فیلم آخرش را ندیدیم هنوز اما می‌شود حدس زد این نخل طلا هم از جنس همان اسکار دوم فرهادی‌ست.‌

تابستان ۹۱ دکتر به خاطر یک ماموریت کاری به آفریقا رفت.‌ عکس‌هایش از این سفر را توی فیس‌بوکش می‌گذاشت. وقتی برگشت برای اولین بار اسم پشن‌فروت را از زبان او شنیدم. آن‌موقع توی میوه‌فروشی‌های لاکچری پیدا نمی‌شد. چند سال بعد توی یک میوه‌فروشی توی بندرعباس چند تا چند تا بسته‌بندی کرده بودند، خواستم بخرم دیدم نمی‌شود. اسمش همیشه در پس‌ ذهنم بود و هر بار که توی یک میوه‌فروشی میدیمش، یاد خاطرات دکتر می‌افتادم که چه‌طور با آب و تاب از طعم فراموش نشدنی‌اش می‌گفت. تابستان ۱۴۰۳ یعنی دوازده سال گذشت تا برای اولین بار خریدم و امتحانش کردم. همان موقع به دکتر پیام دادم. داشتم فکر می‌کردم فاصله‌ی خواسته‌هایم تا شدنش هر سری طولانی‌تر می‌شود. غم انگیز است، چون می‌دانی بعضی خواستن‌ها تا پایان هستی آدمی کش می‌آید.

با بالا گرفتن تب تبدیل عکس‌ها به فرم نقاشی‌های استودیو جیبلی، دیدم برای این کار هوش مصنوعی باید نسخه پلاس خریده باشید اما هوش مصنوعی گروک همین کار رو رایگان انجام می‌ده. برای همین با تلاش اندکی برای تبدیل عکس خودم و نسترن، به این رسیدم.

 

نوشته‌های پیشین

در حال و هوای این روزها

نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق می‌کنه. روزهای بعدش انگار دوباره می‌افتی توی یک سرازیر

سوسوهای روستایی در دور دست

سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانه‌ای برای هیچ کدوم از

در باب شکست خوردن

در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست‌. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پله‌ای برای پیروزی آینده‌اش بسازد دور از ذهن