اینکه یه بسته کاپوچینوی گم شده روی کابینت پیدا بشه ؛ توی خونه ای که تمام اهالیش به مسافرت رفتن … یا اینکه روی کلید اسپیس صفحه کلیدت چند قطره آب چکیده باشه ؛ در حالی که تو بیش از یک ساعت دستت هم به آب نرسیده باشه … این یک نشونه نیست؟ به نشونه ها زیاد اعتقاد دارم و امید وارم یک نشونه باشه… اما خدا کنه خود خدا باشه .
نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق میکنه. روزهای بعدش انگار دوباره میافتی توی یک سرازیر
سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانهای برای هیچ کدوم از
در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پلهای برای پیروزی آیندهاش بسازد دور از ذهن
داستان نویسی آمریکا را به این صورت دوره بندی میکنند: ۱۸۳۰ – ۱۸۶۵ = دوره ی رمانتیک ۱۸۶۵ – ۱۹۰۰ = دوره ی رئالیسم ۱۹۰۰
«خطر لو رفتن داستان» اولین رمان عطیه عطار زاده تمام تلاش خود را کرده که اثری خاص و قابل توجه به نظر برسد،اما آیا واقعا