پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

زندگی سورئالیستی

چند ماهی بود که زنم مرتب به من می گفت : یک روسری برام بخر یک روسری ! ومن هم هی پشت گوش می انداختم به طوری که پشت گوشم پر از روسری شده بود تا آنکه دیشب پری شب ناگهان در بساط روزنامه فروشی چشمم به فیلمنامه ی روسری آبی افتاد و بلافاصله روسری آبی را خریدم و به منزل بردم و به زنم گفتم : بیا این هم روسری . بی صبرانه انتظار فریاد های زنم را می کشیدم اما زنم با نهایت خونسردی  کتاب را روی سرش گذاشت و پای آینه رفت و گفت :  رنگ دیگه

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

دوراهی ریا و صداقت

من که راضی نیستم حتی یک‌ ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها

دندان فیل

بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله‌، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم

خفه‌خون گرفتگان

۹۶ خفه‌خون ۹۸ خفه‌خون ۴۰۱ باز هم خفه‌خون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون می‌رسید به صفوف اسلحه به دستان

یک تصادف ساده

اوج سینمای پناهی «طلای سرخ» بود و «دایره». بعد از جریانات ۸۸ و دستگیری انگار پرت شد به دنیای دیگری. در این چند فیلم اخیر