بچگی همه ما احتمالا کم نبودند لقمه هایی که یا هواپیما شدند یا ماشینی که قرار بود سُر بخورند توی گاراژ دهانمان . به هر ترفندی که بود تمام غذا را به خوردمان می دادند . اگر خیلی هم می خواستیم قلدری کنیم ، یکی دو لقمه آخر را نمی خوردیم که آن هم احتمال خیلی کمی داشت . مگر می شد از ترفندهای مادرانه فرار کرد . همیشه وعده ای بود که مجابمان می کرد لقمه های آخر را بچپانیم کنار باقی لقمه ها . ما ایرانی ها هیچگاه از هیچ مقطع تاریخی درس نمی گیریم … همین چند
روزها دلتنگ از خواب بر می خیزیم ، دلتنگ به زندگی ادامه می دهیم و شب ها دلتنگ سر به بالین می گذاریم …
نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق میکنه. روزهای بعدش انگار دوباره میافتی توی یک سرازیر
سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانهای برای هیچ کدوم از
در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پلهای برای پیروزی آیندهاش بسازد دور از ذهن
داستان نویسی آمریکا را به این صورت دوره بندی میکنند: ۱۸۳۰ – ۱۸۶۵ = دوره ی رمانتیک ۱۸۶۵ – ۱۹۰۰ = دوره ی رئالیسم ۱۹۰۰
«خطر لو رفتن داستان» اولین رمان عطیه عطار زاده تمام تلاش خود را کرده که اثری خاص و قابل توجه به نظر برسد،اما آیا واقعا