قبل از هر چیز اول دی ماه را به خودم ، شما و کلیه ی مردم ایران و جهان تبریک می گویم و از سازمان یونسکو در خواست دارم تا امروز را به ثبت جهانی برساند تا هر سال این روز را مردم دنیا جشن بگیرند . بالاخره بعداز ماه ها انتظار کشنده،بزرگترین طرح اقتصادی ایران و شاید جهان به اجرا در آمد . { تا کور شود چشمان حسودان و بد خواهان } از الآن با این دو چشم خود میبینم که دور زمانی نگذرد که در قله ی اقتصاد جهان ایستاده ایم و به دیگران فخر میفروشیم .
۱ – این پرچم یعنی اینکه هم پائیز تمام شد و هم مهلت ارسال داستانهای ده کلمه ای . ممنونم از همتون . امسال همراه با اعلام این فراخوان چند اتفاق خیلی خوب برام پیش اومد که هفت روز دیگه همراه با پست ویژه مربوط به اعلام برگزیده ها خدمتتون عرض می کنم . ۲ – امروز سیل عظیم پیامهای تبریک شب یلدا به گوشیم فرستاده شد که همشون زیبا بودند . تصمیم گرفتم همشون رو بذارم اینجا. سلام شهاب جان شب یلدات خوش ، یاد یلدای سال قبل مبارک / یلدا یادگار نام وطن میوه پائیزی ایران ، عروس
روزی می رسد که من رفته ام و سایه ام را باد خواهد برد ، هر شب نگاهت به آسمان باشد ، شاید ستاره ای بدرخشد … / رضا
نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق میکنه. روزهای بعدش انگار دوباره میافتی توی یک سرازیر
سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانهای برای هیچ کدوم از
در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پلهای برای پیروزی آیندهاش بسازد دور از ذهن
داستان نویسی آمریکا را به این صورت دوره بندی میکنند: ۱۸۳۰ – ۱۸۶۵ = دوره ی رمانتیک ۱۸۶۵ – ۱۹۰۰ = دوره ی رئالیسم ۱۹۰۰
«خطر لو رفتن داستان» اولین رمان عطیه عطار زاده تمام تلاش خود را کرده که اثری خاص و قابل توجه به نظر برسد،اما آیا واقعا