قریب به یک ماه و هفت روز پیش زمانی که فراخوان دومین دوره داستانهای ده کلمه ای را اینجا می گذاشتم هیچ وقت تصور نمی کردم که ماحصلش بشود ۱۱۸ اثری که توسط ۲۸ شرکت کننده ارسال شود . جا دارد همینجا قدردان زحمات دوستانی باشم که در این حرکت یاری ام کردند ، همچنین دوستانی که از طریق وبلاگهایشان زحمت انتشار فراخوان را کشیدند . و حتی دوست ناشناسی که فراخوان داستانهای ده کلمه ای را در اینجا قرار داده بود .
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان