*** چندی پیش پستی گذاشته بودم که در آن یکی از قطعات خانم یاسمین لوی معرفی شده بود . دوستی به واسطه همین پست به وبلاگم رسیده بود و در خصوص متن ترانه نکاتی را اشاره کرده بود ، وی همچنین ترجمه بهتری از آن را فرستاد که می توانید پست قبل و کامنت های مربوط به آن را در اینجا ببینید . چند روز بعد دوباره کامنتی از طرف آن دوست ناشناس عزیز به دستم رسید که در آن متن ترانه دیگری از خانم لوی بود . همان کامنت باعث شد که بعد از مدتی در فرصتی مناسب قطعه
به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن، یک چیز خیلی مهم است. وقتی چشمه جوشیدن خلاقیت خشک شده و به هر ریسمان باریکی چنگ میزنی
همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر میکنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار میشه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها