* سال نو رو به همه دوستان عزیزم تبریک میگم . همه آرزوهای خوب تقدیم به شما . * همیشه توی دو روز دلنگرونی و دلتنگی میاد سراغم . سال تحویل و روز تولدم . توی هر دو روز ، اینکه یک سال بیهوده گذشته ناراحتم می کنه . * لحظه سال تحویل خوبه آدم لباسای تمیز و روشن بپوشه . نو بودنش مهم نیست . * قرار بود این پست همراه باشه با یک قطعه از موسیقی مرحوم ناصر عبدالهی که متاسفانه به علت نقص فنی از ارائه این اثر معذورم . قسمتی از ترانه به بهار می رسید
زمان : دو روز مانده به عید بازیگران : یک زن و شوهر *** پرده سریع بالا میرود که کهنه بودنش معلوم نشود زن : ده هزارتومن بده می خوام لوازم سفره ی هفت سین تهیه کنم مرد : ندارم ! اصلا بگو چه چیزهایی لازم داری ، خودم می روم ارزانترشو میخرم . زن : اول از همه سنبل . فکر میکنم یک گلدان تک شاخه ای سنبل حدود دوهزارتومن میشه . مرد : دو هزار تومن ؟ چه خبره ؟ به جاش همون سنبل الطیب را که چند روز پیش از عطاری خریدم بذار تازه یک الطیب هم
سال نو مثه دوستا ی جدید ، به محض اینکه میرسه گذشته ها خاطره میشن…. ! چند سال پیش وقتی اسم سال نو (نوروز) رو میشنید اینقدر ذوق میکرد … ازخونه تکونی گرفته تا دید و بازدید و بخور بخور واسش جذاب و لذت بخش بود ، دلش نمیخواست سر سفره هفت سین چیزی کم باشه . دوست نداشت این روزا تموم بشن ، اما این سالها به این فکر میکنه ، اگه لباس نو نخره و نپوشه ، اگه هفت سین با ماهی کوچولو ، سیب سرخ ، تخم مرغای رنگی ، سبزه دم عید و اگرهای دیگه نباشن
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان
اوج سینمای پناهی «طلای سرخ» بود و «دایره». بعد از جریانات ۸۸ و دستگیری انگار پرت شد به دنیای دیگری. در این چند فیلم اخیر
تابستان ۹۱ دکتر به خاطر یک ماموریت کاری به آفریقا رفت. عکسهایش از این سفر را توی فیسبوکش میگذاشت. وقتی برگشت برای اولین بار اسم