آشنائی من و مصطفی بر می گردد به سال هشتاد و دو . سالی که خیلی از دوستی ها به واسطه بیشتر شدن فعالیت های اجتماعی ام شکل گرفت که یکی از آنها حضور در فضای فیلمسازی بود . در یکی از همین دوره های کوتاه فیلمسازی بود که با هم آشنا شدیم . مصطفی یا وارد حیطه ای نمی شود یا اگر وارد شد سعی می کند بهترین باشد . در همین چند سال اخیر به چند نمایشگاه مختلف هنری و صنعتی در کشورهایی چون آلمان ، استرالیا و سوئیس و امارات دعوت شده . با طرح اولین سوال
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان