دوستی من و امین بر می گردد به سال هشتاد و دو زمانی که هر دویمان دوره های سینمای جوان را می گذراندیم . دوستان خوب زیادی از آن دوره برایمان باقی ماند . اینکه هر دویمان یک علاقه مشترک داریم ( سینما ) و همیشه در مورد موضوعات مختلف گپ می زنیم دلیلی شد تا آخرین گفتگوی این مجموعه را با او انجام دهم . چندی پیش فیلمی از امین درستکار به همراه دو فیلمساز هرمزگانی دیگر در جشنواره فیلم همقدم پاریس حضور داشت . البته لازم بذکر است که به قول معروف : سینمای من به سینمای امین
ماه ، عمر ، صدا با تو آغاز می شوند / ومه شهر را می بلعد / من به فکر تو هستم هنوز
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان