یک فیلم دیگه به پرونده ی اعمال ما اضافه شد «ترس از آرامش» که در واقع فیلم خودم نیست این. فیلم محمود شهبازیه که تمام انرژی و توانش رو برای این کار گذاشت. فیلم احسان نفیسیه که تو بدترین شرایط کنارم بود. فیلم زهرا کریمیه که از ب بسم ا… بود تا اخرین پلان. فیلم علی قاسمیه که چیزی بیش از بازیگر بود سر صحنه. فیلم مستعان صالحیه که تمام تلاشش رو کرد کار خوبی بشه. فیلم بهروز عباسیه که همیشه انرژی مثبتش به گروه می رسید و قرار بود تو بازی ها کمک کنه. فیلم داوود اسلامیه که همیشه
به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن، یک چیز خیلی مهم است. وقتی چشمه جوشیدن خلاقیت خشک شده و به هر ریسمان باریکی چنگ میزنی
همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر میکنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار میشه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها