+ الو بفرمایید. – سلام علیکمممم و رحممممت الله ننه جان. +علیک سلام. چرا اینقدر کش می دی این سلام کردنتو؟ – اسلامی شده ننه جان. + چی اسلامی شده؟ – شنود. + شنود چی چی هست؟ – یعنی دارن به طور اسلامی گوش میدن چی میگیم. + گوش می دن! کیا؟ – سربازای گمنام امام زمان. +استغفرا… خجالت بکش. برو باباتو مسخره کن. چه کار سربازای گمنام امام زمان داری؟ از خدا بترس. – باشه. چشم. سلام پدربزرگ رو برسانید و بگویید و رحمت الله. + مرض. – خدا نگهدارتان مادربزرگ گرامی. والسلام علیکم و رحمت الله برکاته.
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان