اخیراَ مصاحبه ای از من در مجله فرهنگی هنری راودیان به چاپ رسیده که متاسفانه نسخه اصلاح نشدهی آن است. جملات گاه نامفهوم و گنگ است. برای اینکه حداقل مخاطب هایی که می خواهند نسخه بهترش را بخوانند این را پیشنهاد میدهم. – درست است که شما از سن خیلی کم داستان می نوشتید؟ شروع فعالیتهایی که منجر به فعالیت هنری من شد بر می گردد به آشنایی ام با کانون پرورش فکری– از زمانی که دبستان بودم . آنجا یکسری جلساتی داستان خوانی برگزار می شد. بچه ها داستان هایشان را می نوشتند ،حالا در هر سنی که بودند
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان