۳۰ فروردین ۱۴۰۴

پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

شعری از شهریار بهروز

سایه هاى بلند عصر دختران لوند پنجشنبه ها  همهمه ى بى چیز کافه ها پشت کرده باشى به غروب  که با اشیاء صمیمى ترى  با لمسِ جمعه پیش از آمدنش  با گوشىِ تلفنت  با همین “با” با با باباى کسالت روزهاى تعطیل  با شما  بله با شما با فکرِ شما  با رفتار دست هاى شما با روسرى  با سفارشى که در چشم مى برى با کلمه اى که از تاریکى مى ترسد  با لیوانِ چایى که غروب را در گلو دارد  با کتابى که بوى خوب چوب مى دهد  با همین با  بارى به هر جهت  این حرف ها در

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

در حال و هوای این روزها

نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق می‌کنه. روزهای بعدش انگار دوباره می‌افتی توی یک سرازیر

سوسوهای روستایی در دور دست

سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانه‌ای برای هیچ کدوم از

در باب شکست خوردن

در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست‌. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پله‌ای برای پیروزی آینده‌اش بسازد دور از ذهن