نامش سید علی حسینی بود شغل : پاکبان حدودا سی ساله در اثر گرمای شدید مثبت پنجاه درجه ی این روزهای کوفتی بندرعباس به کما رفت و مرد. به همین سادگی .البته که دمای هوای بندرعباس هرگز بنا به مصلحت از سی و هشت فراتر نرفته است. جزیی از خاک هیچ جغرافیایی نبود تا برایش جنبش اعتراضی فراگیر در اینستاگرام راه بیفتد. صرفا نامی بود و یک شغل. یک کارگر یک هوموساکر . آقای کیانوش جهانبخش تنها عضو شورای شهر بندرعباس که این عکس را به اشتراک گذاشته و از عموم دعوت کرده تا با نریختن زباله بر زمین بیاییم
چند پیش بهروز عباسی، دوست هنرمند مطلبی در وبلاگش گذاشته بود که باعث ایجاد سوال مهمی شد. عنوان مطلب این است: “هنر کم خاصیت در بندرعباس”. مطلب به نقد یکی از آثار اینستالیشنی پرداخته بود که مدتی قبل در یکی از گالریهای شهر بندرعباس به نمایش درآمده بود. بهروز در این مطلب به نکتهی مهمی میپردازد. و آنهم اینکه چرا هنر در بندرعباس خاصیتی ندارد. و انگشت اشارهش در آن مطلب به سمت هنر چیدمانی از احسان میرحسنی رفته بود. این مطلب دو واکنش مختلف را برمیانگیزد. ۱- خوشحالی از اینکه هنوز زبان نقد در این شهر فروبسته نشده و ۲-
با بالا گرفتن تب تبدیل عکسها به فرم نقاشیهای استودیو جیبلی، دیدم برای این کار هوش مصنوعی باید نسخه پلاس خریده باشید اما هوش مصنوعی
نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق میکنه. روزهای بعدش انگار دوباره میافتی توی یک سرازیر
سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانهای برای هیچ کدوم از
در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پلهای برای پیروزی آیندهاش بسازد دور از ذهن
داستان نویسی آمریکا را به این صورت دوره بندی میکنند: ۱۸۳۰ – ۱۸۶۵ = دوره ی رمانتیک ۱۸۶۵ – ۱۹۰۰ = دوره ی رئالیسم ۱۹۰۰