نمیدانم این متنی که نوشته می شود به خاطر ناراحتیست یا عصبانیت، اما هر چه هست میدانم ماحصل حس خوبی نیست. * اردیبهشت ۹۰ است. بخش فیلم جشنواره اردیبهشت برگزار نمیشود. از من میخواهند که تیزر جشنواره را بسازم، به هزار و یک دلیل نمیتوانم و انجام نمیدهم. دوست فیلمسازی این مسئولیت را به عهده میگیرد. تیزر ساخته میشود و همگان اثر ساخته شده را تحسین میکنند. یکی از دوستان که پیش از این باهم همکاری ساخت تیزر داشتهایم در صفحه شخصیاش از این اثر به عنوان «معنای یک تیزر واقعی» و یا یک چیزی در همین مایهها یاد میکند.
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان
اوج سینمای پناهی «طلای سرخ» بود و «دایره». بعد از جریانات ۸۸ و دستگیری انگار پرت شد به دنیای دیگری. در این چند فیلم اخیر