تمام کسانی که سال ۹۳ وجود بخش استانی جشنواره فیلم اردیبهشت را مانع شدند، حتی علیهاش کلامی گفتند و نوشتند در جنایتی به نام قتل سینمای استان هرمزگان دستشان خونیست. و دهشتناک زمان حال است که زبانشان دراز است که سینمای استان مرده و به حالت رکود در آمده. شمایی که آن زمان نبود بخش استانی را لایک میکردید، الان متر به دست گرفتهاید که قد و قواره فیلمساز بودن این و آن را برانداز کنید. سینما بیش از هر چیز از ناآگاهان به عرصهی سینما ضربه خورده.
به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن، یک چیز خیلی مهم است. وقتی چشمه جوشیدن خلاقیت خشک شده و به هر ریسمان باریکی چنگ میزنی
همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر میکنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار میشه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها