در روزهای اخیر با چند برخورد از دوستان هنرمند تئاتریام به مناسبت روز سینما روبرو شدم. ۱- مصیب داوری دوست هنرمند و کارگردان تئاتر متنی انتقادی نسبت به وضع سینما مینویسد و مرا در آن متن تگ میکند. چند دقیقه بعد حمیدرییسی دوست توانمندم در عرصهی بازیگری تئاتر من را زیر همان متن تگ میکند. قطعا دلیل این تگ شدنها به این خاطر است که من به عنوان سینماگر باید جوابگو باشم. ۲- مجیدسرنیزاده دوست با سواد و اهل مطالعه، و بازیگر توانمند استان متن انتقادی دیگری نوشته و اختصاصا برای من ارسال کرده. در این متن تعدادی سوال پرسیده
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان
اوج سینمای پناهی «طلای سرخ» بود و «دایره». بعد از جریانات ۸۸ و دستگیری انگار پرت شد به دنیای دیگری. در این چند فیلم اخیر