موشت
«موشت» هشتمین فیلم بلند روبر برسون، محصول سال ۱۹۶۷ را شاید بتوان ادامه فیلم «ناگهان بالتاز» نامید. اگر چه این فیلم هم همچون کشیش روستا اقتباسی از داستان بلندی به همین نام از ژرژ برنانوس است اما هر چه برسون در آن فیلم شخصیت اصلی فیلم یعنی ماری را به بکگراند میفرستد در موشت شخصیت اصلی فیلم یعنی موشت دختر نوجوان فیلم را به پیشزمینه نزدیکتر میکند. موشت و ماری دختران یک نسل، دختران یک طبقه اجتماعی و هر دو سختی کشیدهاند. موشت دختری سرکش است و با معلمها و دانشآموزان مدرسه سر ناسازگاری دارد، به اهالی شهر محلی نمیدهد و رابطهاش با خانواده مخصوصا پدرش خوب نیست. او یکبار در راه رفتن به خانه در جنگل گم میشود. ماندنش در جنگل باعث میشود که جدال بین آرسن و مَتیو (شکارچی و شکاربان) روستایشان را ببیند. او فکر میکند متیو توسط آرسن کشته شده است. به همین خاطر به آرسن قول میدهد از چیزهایی که دیده و متوجه شده به کسی چیزی نمیگوید. آرسن که عاشق زن کافهداری هم هست همان شب به موشت تجاوز میکند. او دم صبح به خانه میرسد پدر و برادرش خانه نیستند. مادرش در اوج بیماریست و همان موقع میمیرد. فردا صبح موشت برای تهیه شیر برای برادر کوچکترش به روستا میرود اما متوجه میشود که اهالی روستا یا نگاه ترحم برانگیزی به او دارند یا به خاطر زخمهای روی قفسه سینهاش او را یک هرزه میدانند. کمی بعد متوجه میشود که متیو شب گذشته نمرده و آرسن به خاطر گذاشتن دینامیت در رودخانه توسط پلیس دستگیر شده. موشت در راه بازگشت به خانه تصمیم میگیرد که با انداختن خودش در رودخانه خودکشی کند. او این کار را کرده و فیلم تمام میشود. این فیلم برسون نسبت به آثار پیشین او کمترین میزان گفتار را دارد. تصاویر به تنهای بار اصلی داستان را بر دوش