برای «کابوسنامه اهل هوا»

پس از دو سال دوری از هر گونه تجمعی که در آن فعالیت هنری به معنی واقعی آن صورت بگیرد فرصتی دست داد تا اولین اجرای جنرال نمایش دوست عزیز علیرضا داوری را ببینم. اجرایی که برای مخاطب محدودی به صحنه رفت تا کارگردان و گروه ضعف‌ها و قوت‌های آن را واکاوی کنند. متن پیش‌رو یادداشتی بر نمایش «کابوسنامه اهل هوا» به نویسندگی و کارگردانی علیرضا داوری‌ست. در این نمایش علیرضا می‌خواهد تئاتری که آمیخته با فرهنگ و باورهای منطقه‌ای که در آن زیست می‌کند را به صحنه برده و مهم‌تر اینکه متحولش کند، اما قصد ندارد پا از چارچوب‌های پیشین بیرون بگذارد. موسیقی، طراحی لباس و بخشی از قصه هنوز یادآور آثاریست که پیشتر دیده‌ایم. اما جزئیات حال و هوای دیگری دارد. نمایش را از لحاظ روایی به چند بخش می‌توان تقسیم کرد. در شروع و پایان -که انگار در حین تمرین به اثر اضافه شده- شخصیت ها در حال فاصله‌گذاری هستند. گروه از غیبت چند بازیگر و همین‌طور کارگردان گله می‌کنند. با شروع نمایش این بخش فراموش می‌شود، اما در پایان هم عوامل از نمایشی که اجرا کرده‌اند رضایت ندارند و صحنه را ترک می‌کنند. این بخش بی‌ارتباط‌ترین بخش به کلیت اثر است. اگر چه در جایی از آن به این موضوع اشاره می‌شود که این نمایش قصد دارد تمام کلیشه‌های پیشین را پشت سر بگذارد و افسانه‌ها و باورها را به مردم برگرداند اما باز وجودش برای این اثر زیاد است. یا اصلا جای درستی برای این بخش انتخاب نشده. بین ما و اثر فاصله نمی‌افتد بلکه مخاطب تا مدتی از اثر به بیرون پرتاب می‌شود. حذف این بخش لطمه‌ای به اثر نمی‌زند. در ادامه و به اصطلاح با شروع نمایش اصلی با خرده‌روایت دیگری روبرو می‌شویم که ارتباطش با اثر کمرنگ می‌شود. شخصی به اسم کُمزاری دچار زار می‌شود. در این صحنه ما ذره‌ذره باشخصیت‌ها آشنا

ادامه مطلب »