قناعت

این قانع بودن که پدر ملت را در آورده ابتدا در گفت‌وگوهای دوستانه تنها مورد بحث بود. اینکه غالبا مردم جنوب از وضعی که دارند راضی‌اند. سالهاست که شهرهای جنوبی کشور با وجود صنایع و منابع و بندرگاه‌های مهم کماکان فقر را هر روزه زندگی می‌کنند و درآمدهای ماحصل از وجود این منابع ناپدید شده و تاثیرش در زندگی آنها دیده نمی‌شود. بی‌کاری،‌ بی‌فرهنگی، نداشتن چشم‌اندازی برای آینده و بی‌تفاوتی نسبت به وضع موجود همیشه در گوشه گوشه‌ی این خطه دیده شده. شاید اگر مردم کمی از این قناعت طبعی که دارند کوتاه بیایند، ممکن است نمودش در زندگی‌شان بیشتر دیده شود. چندی پیش به عینه دیدم که چه‌طور یک شهروند بدیهی‌ترین حق خودش را نمی‌داند و آن را پس می‌زند. خودش و حقش عین جن و بسم‌الله شده‌اند. در صف هستیم. شلوغ است. هرکسی یک فیش در دست دارد تا نوبتش شود و بستنی‌هایی که سفارش داده را تحویل بگیرد. شخصی جلویم ایستاده. یک کیلو بستنی سفارش داده و نوبتش رسیده. کارگر بخش تحویل فیشش را می‌گیرد و می‌گوید کمی صبر کند، دستگاه هنوز بستنی‌ها را بعمل نیاورده. مشتری می‌گوید ولش کن همان را بریز توی ظرف. کارگر باز تکرار می‌کند بستنی شُل است. مرد می‌گوید شلی و سفتی مال نصف شب است و پوزخند می‌زند و می‌گوید همان را توی ظرف بریزد. کارگر کمی بستی توی ظرف می‌ریزد ظرف کج شده را می‌گیرد که مشتری حرف‌گوش‌نکنش بستنی از هم وا رفته را ببیند. مشتری باز حرفش را تکرار می‌کند. مهم نیست. همین را بده. کارگر عصبانی می‌شود و بی‌خیال سفت شدن بستنی می‌شود. همان را می‌ریزد توی ظرف و به مشتری تحویل می‌دهد. مشتری حق دارد بستنی‌اش را آب شده تحویل بگیرد اما بی‌خیال حق واقعی خودش که بستنی سالم است می‌شود. فقط مهم این است اسم چیزی که می‌گیرد بستنی باشد. کیفیتش مهم نیست. این یک مشت

ادامه مطلب »