پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

یک صحبت طولانی

امروز دهمین سال نبودن باباست، لطفا تسلیت نگویید. سال‌ها پیش از مامان شنیدم که فلانی‌ها برای ده سالگی فوت پدرشان رفته‌اند سر خاک. آن سال برایم عجیب بود چطور ده سال‌ بدون پدرشان زندگی کرده‌اند… من سال‌های قبل هر چند وقت یکبار به امروز فکر کرده بودم. امسال بیشتر از هر سال و در این یکی دو ماه اخیر هر روز به امروز فکر کرده‌ام. امروز دقیقا دهمین سال نبودن باباست، هفت ماه از رفتن شقایق گذشته و تقریبا سه ماه است که بی‌بی را از دست داده‌ایم. پیش از این هم خیلی‌ها را از دست داده بودیم، از کودکی

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

درس‌های خودآموز

به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن، یک چیز خیلی مهم است. وقتی چشمه جوشیدن خلاقیت خشک شده و به هر ریسمان باریکی چنگ می‌زنی

سنگ بزرگ

همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر می‌کنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار می‌شه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».

دوم بودن

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم

معنی زندگی کردن

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد

دوراهی ریا و صداقت

من که راضی نیستم حتی یک‌ ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها