فیلم در قد و قوارهی تعرف و تمجیدهای اغراق شده که پیرامونش شکل گرفت نبود. تدوین نقشش را به خوبی ایفا نکرد، جایی که میتوانست در خدمت روایت و ریتم بهتر فیلم باشد. دیالوگهای زیادی قابل حذف شدن بود، چه در مرحله نگارش و چه در مرحلهی تدوین. نشانهها گاهی از فیلم بیرون میزدند و در یک رابطه علت و معلولی با داستان پیوند نخورده بود. رابطهی شخصیتها با هم آنچنان قدرتمند تعریف نمیشدند. برای همین گاهی رفتارها عجیب و سوال برانگیز بود. … تنها به عنوان فیلم اول کارگردان قابل توجه است. همین.
به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن، یک چیز خیلی مهم است. وقتی چشمه جوشیدن خلاقیت خشک شده و به هر ریسمان باریکی چنگ میزنی
همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر میکنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار میشه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها