«در یک خانواده ایرانی» نمایشنامهای از محسن یلفانی، نمایشنامهنویس ایرانیست که پس از مهاجرت به فرانسه آن را نوشته. این متن که به یک بعد از ظهر خانواده ایرانی میپردازد داستان دختری به نام مژده است که به خاطر حضور در گروههای سیاسی ابتدای انقلاب کشته میشود. بعد از گذشت چند سال خانواده و نزدیکان هر پنجشنبه به بهشت زهرا رفته و یاد او را زنده نگه میدارند. حالا در سالگرد کشته شدنش که بستگان دور هم جمع شدهاند، با حضور معنوی دختر در خانه و همکلام شدنش با اعضای خانواده ما به ابعاد گستردهتری از روابط عمیق او با
نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق میکنه. روزهای بعدش انگار دوباره میافتی توی یک سرازیر
سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانهای برای هیچ کدوم از
در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پلهای برای پیروزی آیندهاش بسازد دور از ذهن
داستان نویسی آمریکا را به این صورت دوره بندی میکنند: ۱۸۳۰ – ۱۸۶۵ = دوره ی رمانتیک ۱۸۶۵ – ۱۹۰۰ = دوره ی رئالیسم ۱۹۰۰
«خطر لو رفتن داستان» اولین رمان عطیه عطار زاده تمام تلاش خود را کرده که اثری خاص و قابل توجه به نظر برسد،اما آیا واقعا