مدتی پیش به پیشنهاد دوستی کتاب پسر عیسا نوشته دنیس جانسون را تهیه کردم. کتابی که اخیرا فرصتی دست داد تا داستانهای کوتاهش را بخوانم. دنیس جانسون نویسنده آلمانی که در آمریکا مدتی شاگرد ریموند کارور بوده این مجموعه داستان را از دوران بی خانمانیاش که از پی اعتیاد و طلاق از همسرش گذرانده بود نوشته است، مجموعهای که بیشتر دلیل شهرت را هم شامل میشود. داستانهای این مجموعه علاوه بر روایتهای جذاب از دید شخصی که اعتیاد دارد ترجمه خوب پیمان خاکسار خواندنیترش کرده. برای علاقمندان به داستان کوتاه پیشنهاد میشود، علیالخصوص که برخی روایتها میتواند در ذهن خواننده
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان
اوج سینمای پناهی «طلای سرخ» بود و «دایره». بعد از جریانات ۸۸ و دستگیری انگار پرت شد به دنیای دیگری. در این چند فیلم اخیر